کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ستر
/satr/
معنی
پوشاندن؛ پنهان کردن؛ پوشاندن چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پرده، پوشش، جلباب، حجاب ≠ کشف
۲. پوشاندن، نهفتن
فعل
بن گذشته: سترد
بن حال: ستر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرده، پوشش، جلباب، حجاب ≠ کشف ۲. پوشاندن، نهفتن
-
ستر
لغتنامه دهخدا
ستر. [ س َ ] (ع مص ) پوشیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56) (تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن چیزی را. (اقرب الموارد). || (اِ) پوشش : بگفت اینقدر ستر و آسایش است چو زین بگذری زیب و آرایش است .سعدی .|| (مص ) بازداشتن از سؤال . (منت...
-
ستر
لغتنامه دهخدا
ستر. [ س َ ت َ ] (اِ) مخفف استر است که بعربی بغل گویند. (برهان ). مخفف استر است که بعربی بغل گویند، و سترون یعنی استرمانند، نازاینده و عقیم . (آنندراج ) : آنکه ستر بود و اسب زیر من اندر خر است وآنکه بدی تازنه در کف من خرگواز. لامعی .بر پشت ستر مفرش و...
-
ستر
لغتنامه دهخدا
ستر. [ س َ ت َ ] (ع اِ) سپر. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سپر و تُرْس و جنه . (ناظم الاطباء). مقلوب تُرْس .
-
ستر
لغتنامه دهخدا
ستر. [ س ِ ] (ع اِ) پرده . ج ، استار. (منتهی الارب ) (دهار). پرده و حجاب و نقاب . (ناظم الاطباء) : آسمان سترا ستاره همتامن ترا قیدافه همت دیده ام . خاقانی .کعبه است ایوان خسرو کاندر اوستر عالی را هویدا دیده ام . خاقانی .گهی برج کواکب می پریدم گهی ستر...
-
ستر
لغتنامه دهخدا
ستر. [ س ُ ت ُ ](اِ) کارد و چاقو و استره و موسی . (ناظم الاطباء).
-
ستر
فرهنگ فارسی معین
(س تْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پوشش ، حجاب . 2 - پرده .
-
ستر
فرهنگ فارسی معین
(سَ تَ) (اِ.) استر، بغل .
-
ستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] satr پوشاندن؛ پنهان کردن؛ پوشاندن چیزی.
-
ستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] satar = اَستر
-
ستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَستار و سُتُور] [قدیمی] setr پرده؛ پوشش.
-
ستر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ستردن) [قدیمی] sotor ۱. = ستردن۲. (صفت) سترنده (درترکیب با کلمۀ دیگر): مویستر.
-
واژههای مشابه
-
ستر کردن
لغتنامه دهخدا
ستر کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوشیدن چیزی را. پوشانیدن .
-
هتک ستر
لغتنامه دهخدا
هتک ستر. [ هََ ک ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرده دری . دریدن پرده . خرق ستر. (یادداشت مؤلف ).