کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستاننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ستاننده
/setānande/
معنی
کسی که چیزی از دیگری بستاند؛ گیرنده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
فاتح، متصرف
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستاننده
واژگان مترادف و متضاد
فاتح، متصرف
-
ستاننده
لغتنامه دهخدا
ستاننده . [ س ِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) صفت فاعلی از مصدر ستدن . گیرنده : ستاننده را گفت بهرام گردکه این جرم چونین شمردی تو خرد. فردوسی .سپهدار مرز ونگهدار بوم ستاننده ٔ باژ سقلاب و روم . فردوسی .ستاننده چابک ربائیست زودکه نتوان ستد باز هرچ آن ربود. ا...
-
ستاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] setānande کسی که چیزی از دیگری بستاند؛ گیرنده.
-
واژههای مشابه
-
جان ستاننده
لغتنامه دهخدا
جان ستاننده . [ س ِ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) جان ستان . روح گیر. کشنده . رجوع به جانستان شود.
-
جستوجو در متن
-
آلچی
فرهنگ واژههای سره
ستاننده، گیرنده
-
جان گیر
واژهنامه آزاد
گیرندۀ جان، ستانندۀ جان.
-
جان ستان
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص فا.) جان ستاننده ، قاتل .
-
ستان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ری . اِفا.) در ترکیب به معنی «ستاننده » آید: دلستان ، جانستان .
-
دل ستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] delsetān دلستاننده؛ دلربا؛ دلبر؛ دلکش؛ معشوق.
-
خون ستان
لغتنامه دهخدا
خون ستان . [ س ِ ] (نف مرکب ) خون ستاننده . || حجام . (یادداشت مؤلف ).
-
دردستان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dardsetān ستانندۀ درد؛ آنکه یا آنچه درد و مرض را بردارد و برطرف سازد؛ دردبرچین؛ دردچین.
-
جبایت ستان
لغتنامه دهخدا
جبایت ستان . [ ج ِ ی َ س ِ ] (نف مرکب ) ستاننده ٔ جبایت . گیرنده ٔ باج و خراج و آنکه اموال خراج را گرد میکند.
-
الچی
لغتنامه دهخدا
الچی . [ اَ ] (ترکی ، اِ) رجوع به الجه و الجی و غیاث اللغات شود. || (ص ) گیرنده و ستاننده . (غیاث اللغات ).