کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستاره پیشانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ستارۀ میدان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ← بازیکن برتر مسابقه
-
neutron star
ستارۀ نوترونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] ستارهای بسیار چگال که حاصل انفجار یک اَبَرنواختر (supernova) است و فشار داخلی آن ناشی از فشار واگِنی (degeneracy pressure) نوترونها است
-
asteroid 1
ستارهوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] درونچرخزادی که قطر دایرۀ ثابت آن چهاربرابر قطر دایرۀ غلتان است
-
Callitriche
ستارۀ آبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تنها سرده از ستارهآبیان با حدود هفده گونه که امروز بومی اروپا و امریکای شمالی است و تعداد کمی از گونههای آن بهعنوان گیاهان آبزیدانی پرورش داده میشود
-
Callitrichaceae
ستارهآبیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] تیرهای از نعناسانان که هم در آب و هم در محیطهای خشک میرویند
-
stellate
ستارهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرک پایهدار یا بیپایه با چند شاخه که از یک نقطه مشترک خارج میشود
-
Barium star
ستارۀ باریمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] غول سرخی از ردۀ طیفی جی یا ک که در آن عنصرهای سنگینی همچون باریم با فراوانی غیرمعمول در طیف نمایان میشوند
-
pulsating star, pulsating variable star, pulsating variable
ستارۀ تپنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] ستارۀ متغیری (variable stars) که براثر انبساط و انقباض، نور آن تغییر میکند
-
ستارة قطبی
فرهنگ فارسی معین
( ~ ء قُ) (اِمر.) ستاره ای است کم نور در انتهای دُم صورت فلکی دُب اصغر (خرس کوچک ) که با اختلاف کمتر از یک درجه از محل واقعی قطب شمال قرار دارد.
-
ستاره شمردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ مَ یا مُ دَ) (مص ل .) کنایه از: شب زنده داری کردن .
-
ستاره شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ) (ص فا.) منجم .
-
سیه ستاره
لغتنامه دهخدا
سیه ستاره . [ ی َه ْ س ِ رَ /رِ ] (ص مرکب ) بدبخت . بداقبال . بدطالع : زآن شیفته ٔ سیه ستاره من شیفته تر هزار باره .نظامی .
-
بی ستاره
لغتنامه دهخدا
بی ستاره . [ س ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + ستاره ) بدون ستاره . (ناظم الاطباء). || کنایه از بداختر و بدطالع. (آنندراج ). بدبخت و بی طالع. (ناظم الاطباء). رجوع به ستاره شود.
-
چاه ستاره
لغتنامه دهخدا
چاه ستاره . [ س ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار که در 70 هزارگزی جنوب خاوری ششتمد واقع شده . کوهستانی و گرمسیر است و 138 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، پنبه و زیره . شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راهش مالرو است ...
-
خانه ٔ ستاره
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ ستاره . [ ن َ / ن ِ ی ِ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در احکام نجوم خانه ٔ ستاره یا بیت کوکب آن برجی است که قوت حال آن ستاره در آن برج باشد. ابوریحان بیرونی آرد: فلک البروج بدو نیم کرده شد. نخستین از اول اسد تا به آخر جدی و آفتاب را د...