کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبیل
/sabil/
معنی
۱. طریق؛ راه.
۲. راه آشکار.
۳. (صفت) هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد؛ وقف.
۴. (صفت) مباح و روا: ◻︎ ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ: ۱۰۱۹).
۵. (صفت) رایگان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بروت، سبلت، شارب ≠ ریش، محاسن
دیکشنری
mustache, mustachio
-
جستوجوی دقیق
-
سبیل
واژگان مترادف و متضاد
بروت، سبلت، شارب ≠ ریش، محاسن
-
سبیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. جاده، راه، صراط، طریق ۲. قربانی، نذر، وقف ۳. روش، شیوه، طریقه ۴. روا، مباح
-
سبیل
لغتنامه دهخدا
سبیل . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه واقع درپانزده هزار و پانصد گزی جنوب خاوری تکاب و 5 هزارگزی خاور راه عمومی تکاب به بیجار. هوای آن معتدل و دارای 296 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، ب...
-
سبیل
لغتنامه دهخدا
سبیل . [ س َ ] (ع اِ) راه و طریق . (غیاث ). راه . (دهار) (مهذب الاسماء) (ترجمان تربیت عادل بن علی ص 56). راه یا راه روشن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سُبُل . نحو. روش . رسم : با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کردن نیکو رفتی . (تاریخ بیهقی چ ادیب...
-
سبیل
لغتنامه دهخدا
سبیل . [ س ِ ] (اِ) پیپ . چپق خرد. شَطَب . دمی . قسمی چپق کوتاه دسته و کوچک سر که در عراق عرب و هم در خاک عثمانی متداولست . رجوع به پیپ شود. || گیلکی «سئبیل » ، فریزندی و یرنی «سئبل » ، نطنزی «سئبیل » ، سمنانی «سابیل » ، سنگسری و سرخه یی و لاسگردی «س...
-
سبیل
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) موی پشت لب . ؛ ~ کسی را چرب کردن کنایه از: به او رشوه دادن . ؛ ~ کسی را دود کردن کنایه از: او را تنبیه کردن .
-
سبیل
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - راه . 2 - روش . ؛فی ~الله آن چه در راه خدا گذاشته اند و هر کس می تواند از آن بهره برد.
-
سبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُبُل و سُبُول] sabil ۱. طریق؛ راه.۲. راه آشکار.۳. (صفت) هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد؛ وقف.۴. (صفت) مباح و روا: ◻︎ ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ: ۱۰۱۹).۵. (صفت)...
-
سبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: سبلت] sebil موهای پشت لب مرد؛ سبلت؛ بروت.
-
سبیل
دیکشنری فارسی به عربی
شارب , شوارب
-
سبیل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sibil طاری: sebel طامه ای: sebil طرقی: sibil کشه ای: sebel نطنزی: sibil
-
واژههای مشابه
-
سَبِيلٍ
فرهنگ واژگان قرآن
راه - روش
-
سَبیل
لهجه و گویش تهرانی
مجانی،فی سبیل الله، خیرات
-
سبیل کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مجانی کردن، رایگان ساختن ۲. وقف کردن، خیر کردن