کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبک رای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سبک گوشت
لغتنامه دهخدا
سبک گوشت .[ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) لاغر: کُلْکُل ، مرد سبک گوشت . (منتهی الارب ). ضرب ؛ مرد رسا و تیزخاطر و سبک گوشت . (منتهی الارب ). مشیق ، ممشوق " مرد سبک گوشت . (منتهی الارب ).
-
سبک لقا
لغتنامه دهخدا
سبک لقا. [ س َ ب ُ ل ِ ] (ص مرکب ) مردم سبک روح را گویند، یعنی شخصی که مطیع و فرمان بردار و گشاده رو باشد و ترش رو و مقبوض نباشد و ملاقاتش زود دست دهد. (برهان ) (آنندراج ). آنکه ملاقات او زود دست دهد و آنکه دیرنشین نبود. (شرفنامه ) : ای درّ گرانبهاتر...
-
سبک مایه
لغتنامه دهخدا
سبک مایه . [ س َ ب ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) چیز بی قدر و ارزش و کم مایه و بی قیمت و کم بها. (آنندراج ) : چو نان خورده شد کارِ می ساختندسبک مایه جایی بپرداختند. فردوسی . || نادان و جاهل . (ناظم الاطباء): بوغاء؛ مردم سبک مایه و گول . (منتهی الارب ) : سب...
-
سبک مزاج
لغتنامه دهخدا
سبک مزاج . [ س َ ب ُ م ِ ] (ص مرکب ) کسی که بر یک رأی و بر یک جای قرار نگیرد و ثبات نداشته باشد ومتلون المزاج . (آنندراج ). متردد و بی ثبات و بیقرار. || سست و ضعیف و ناتوان . (ناظم الاطباء).
-
سبک مشرب
لغتنامه دهخدا
سبک مشرب . [ س َ ب ُ م َ رَ ] (ص مرکب ) سبک عقل و بیهوده . (ناظم الاطباء).
-
سبک مغز
لغتنامه دهخدا
سبک مغز. [ س َ ب ُ م َ ] (ص مرکب ) بیعقل و بی وقار. (غیاث ) (آنندراج ). سبک سر و سبکسار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 207). سفیه . ابله . کم خرد. احمق . جلف : سبک مغزان بشور آیند از هر حرف بیمغزی بفریاد آورد اندک نسیمی نیستانی را. صائب .خود ز سبک مغز و تندخو...
-
سبک موکده
لغتنامه دهخدا
سبک موکده . [ س َ ب ُ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خفیف مطلق است که آتش باشد. موکده بر وزن موصده به آن معنی نزدیک است . (انجمن آرا).
-
سبک همت
لغتنامه دهخدا
سبک همت . [ س َ ب ُ هَِ م ْ م َ ] (ص مرکب ) کم همت . (آنندراج ). بی همت . (ناظم الاطباء) : دست تنها زین جهان برداشتن دون همتی است پشت پایی بر دو عالم زن سبک همت مباش . محسن تأثیر (از آنندراج ).|| بی هوا و هوش . (ناظم الاطباء).
-
سبک یاب
لغتنامه دهخدا
سبک یاب . [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) زودفهم . تیزفهم . سریعالانتقال : کم آسا و دمساز و هنجارجوی سبک یاب و آسان رو و تیزپوی .اسدی .
-
light rail
ریل سبک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ریلی که وزن واحد طول آن از وزن واحد طول ریل خطوط باری کمتر باشد
-
stylist
سبکآور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] شخصی که سبک یا طرح جدیدی را بنیاد مینهد و گسترش میدهد
-
wharf
سبکاسکله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سازهای سبک در امتداد و متصل به ساحل دریا یا رودخانه، برای پهلوگیری و تخلیه و بارگیری شناورها متـ . اسکله
-
attributional style
سبک اِسنادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] شیوۀ معمول فرد در تفسیر علل وقایع خوب و بد
-
hang glider, kite
سبکپَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] وسیلۀ هوایی بسیار سبک با بالهایی شبیه به بال پرندگان که قادر به سریدن در هواست؛ این وسیله ممکن است مجهز به موتور کمکی باشد
-
styling1
سبکپردازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] 1. ساختن یا آراستن چیزی بر مبنای سبک رایج 2. محصول این فرایند