کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبکسیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبکسیر
مترادف و متضاد
تندرو، تیزپا، تیزپرواز، تیزرو، سبکرو، سبکپا، سریعالسیر ≠ کندرو، بطیءالسیر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبکسیر
واژگان مترادف و متضاد
تندرو، تیزپا، تیزپرواز، تیزرو، سبکرو، سبکپا، سریعالسیر ≠ کندرو، بطیءالسیر
-
واژههای همآوا
-
سبک سیر
لغتنامه دهخدا
سبک سیر. [ س َ ب ُ س َ /س ِ ] (ص مرکب ) مرادف سبک رکاب . (آنندراج ). تندرو. تیزرو: ذروع ؛ اسب و اشتر سبک سیر فراخ گام . (منتهی الارب ). فرس ذریع؛ اسپی سبک سیر. (منتهی الارب ) : کلک سبک سیراوست از پی اصلاح ملک از حبشه سوی روم تیزرونده نوند. سوزنی (دیو...
-
سبک سیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] sabokseyr تندرو؛ سبکرفتار؛ چابک؛ تیزرو؛ زودگذر.
-
جستوجو در متن
-
تیزپرواز
واژگان مترادف و متضاد
بلندپرواز، تندرو، تیزبال، تیزپر، سبکسیر
-
تیزرو
واژگان مترادف و متضاد
بادپا، تندرو، تیزتک، رهوار، سبکسیر، فرز ≠ کندرو
-
ذریع
واژگان مترادف و متضاد
۱. تندرو، تیزرو، سبکسیر ۲. برملا، فاش ۳. بسیار، فراوان، کثیر
-
سریع
واژگان مترادف و متضاد
برقآسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبکسیر ≠
-
تیزگام
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادپا، تیزرو، تندرو، تیزپا ۲. تیزتک، سبکسیر ۳. سریع، فرز
-
تندرو
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادپا، تیزپر، تیزتک، تیزرو، دونده، راهوار، سبکسیر، سریع، سریعالسیر ≠ کندرو ۲. بیباک، بیپروا ≠ ترسو، جبون ۳. افراطی ≠ میانهرو
-
گلگشت
لغتنامه دهخدا
گلگشت . [ گ ُ گ َ ] (اِ مرکب ) سیر گل .(آنندراج ). سیر جاهای مرغوب . (غیاث ). جای خوش آیند ومطبوعی برای سیر و تفرج که مخصوصاً دارای گل سرخ و دیگر گلها و ریاحین بود. (ناظم الاطباء) : عرق کلک سبکسیر مرا پاک کنیدکه ز گلگشت سر کوی سخن می آید. صائب (از آن...
-
زمانه
لغتنامه دهخدا
زمانه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) روزگار. دهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ). روزگار. (ناظم الاطباء). روزگار و سبکسیر و دون از صفات اوست . (آنندراج ). پورداود در ذیل «زروان ، زمانه » آرد: ... چنانکه در فروردین یشت فقرات 53 و 55 و زامیاد ی...