کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبکسری، سبکسری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جلف بازی،()درآوردن
لهجه و گویش تهرانی
سبکسری
-
جلفی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) سبکسری .
-
جلفی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیوقری، سبکسری ۲. خودآرایی ≠ متانت
-
طیره
فرهنگ فارسی معین
(طَ یْ رَ یا طِ یْ رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سبکی ، سبکسری . 2 - خشم .
-
خیرهسری
واژگان مترادف و متضاد
۱. خودرایی، خیرگی، سبکسری، سرکشی، لجاجت ۲. بیپروایی، گستاخی ۳. بله، حماقت، نادانی ۴. تمرد، خودسری
-
جلافت
فرهنگ فارسی معین
(جَ فَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - میان تهی بودن . 2 - بدخُلقی کردن . 3 - سبکسری ، بی - خردی .
-
سبکی
واژگان مترادف و متضاد
۱. کموزنی ≠ ثقل، سنگینی ۲. چالاکی، فرزی ۳. خفت، سبکسری، طیره ۴. بیوقاری، جلفی ۵. خواری، حقارت
-
طیش
فرهنگ فارسی معین
(طِ یْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سبک شدن . 2 - (اِمص .) بی عقلی ، سبکسری . 3 - خشم ، غضب . 4 - رنج . 5 - اضطراب .
-
طیش
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعب، رنج، ناگواری ۲. خفت، سبکمغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل ۳. تندی، تندمزاجی، خشم، غضب ۴. اضطراب، قلق ۵. دلتنگی، آزردگی، غصه ۶. ناخوشایندی، ناگوارایی، ناگواری
-
سبک سنگی
لغتنامه دهخدا
سبک سنگی . [ س َ ب ُ س َ ] (حامص مرکب ) جلفی . نادانی . سبکسری : جز این هرچه در خارش آرد قلم سبک سنگیی باشد از بیش و کم .نظامی .
-
بادبان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - پارچه ای که به دکل کشتی بندند تا با وزیدن باد کشتی به حرکت درآید، شراع . 2 - آستین ، گریبان ، قبا. 3 - کنایه از: آدم سبکسری که با مردم موأنست کند. 4 - پیاله ، ساغر. 5 - پس و پیش گریبان .
-
نامعقولی
لغتنامه دهخدا
نامعقولی . [ م َ ] (حامص مرکب ) عقل و صفت نامعقول بی ادبی . سبکی .جلفی . معقول . و مؤدب نبودن .- نامعقولی کردن ؛ بخلاف عقل و ادب رفتار کردن . سبکسری کردن .|| نامعقول بودن . معقول و موافق عقل نبودن . رجوع به نامعقول شود.
-
ناپختگی
لغتنامه دهخدا
ناپختگی . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خامی . پخته نبودن . خامی گوشت و امثال آن . سَلَغ. || کال بودن میوه . نارس بودن . || بی تجربگی . ناآزمودگی . ناسنجیدگی . || جلفی . بی وقاری . سبکی . سبکسری . بی احتیاطی . بی وقاری .
-
بی مغزی
لغتنامه دهخدا
بی مغزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) پوکی . تهی میانی . کاواکی . پوچی : تا نمانی صفر و سرگردان چو چرخ تا نسوزی تو ز بی مغزی چو مرخ . مولوی .مخور صائب فریب فضل از عمامه ٔ زاهدکه در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد. صائب .و رجوع به بی مغز شود. || کم ظرفی . (...
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن َ ] (ع مص ) برسکیزیدن اسپ بر ماده ، یا پیش درآمدن از سبکی و چستی و برجستن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برسکیزیدن نریان بر مادیان ، یا به چستی و چالاکی پیش درآمدن و برجستن . (از ناظم الاطباء). نزوق . (منتهی الارب ). سبق گرفتن ستور بر دیگر...