کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبکسار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبکسار
لغتنامه دهخدا
سبکسار. [ س َ ب ُ] (ص مرکب ) (از: سبک + سار = سر) لغةً بمعنی سرسبک ،مرد خفیف و سبک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ دکتر معین ). خوار و بیقرار و بی تمکین و بی وقار و شتاب زده . (برهان ). بی وقار و شتاب زده . (رشیدی ). کنایه از بی وقر و شتاب کار. (آنندراج ) (ش...
-
واژههای همآوا
-
سبک سار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکسر› [قدیمی، مجاز] saboksār ۱. بیخرد: ◻︎ دو عاقل را نباشد کین و پیکار / نه دانایی ستیزد با سبکسار (سعدی: ۱۲۹).۲. خودرای.۳. فرومایه؛ خوار.۴. بیوقار.
-
جستوجو در متن
-
باوقار
لغتنامه دهخدا
باوقار. [ وَ ] (ص مرکب ) موقر. وقور. شکوهمند. سنگین . باوقر. باعزت . باتمکین . (آنندراج ). گران سنگ . مقابل سبکسر. برابر سبکسار.
-
پیکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: patkār] ‹پیگار› peykār جنگ؛ نبرد؛ رزم: ◻︎ دو عاقل را نباشد کین و پیکار / نه دانایی ستیزد با سبکسار (سعدی: ۱۲۹).
-
ایفده
لغتنامه دهخدا
ایفده . [ ف َ دَ / دِ ] (ص ) سبکسار و بیهوده گوی . (جهانگیری ) (برهان ). سبکسار و بیهوده گوی . لاف زن . (از ناظم الاطباء). رجوع به ایغده شود.- ایفده سری ؛ سبکساری : این ایفده سری چه بکار آید ای فتی دریاب دانش این سخن بیهده مگوی .رودکی .
-
سبکمایه
واژگان مترادف و متضاد
۱. سبکسار، سبکسر ۲. بیدانش، کمسواد ≠ پرمایه، باسواد ۳. سطحی، سطحیگرا ۴. بیچیز، تهیدست، کمسرمایه، کممایه ≠ سرمایهدار ۵. بیارزش، کماهمیت
-
مردم طبع
لغتنامه دهخدا
مردم طبع. [ م َ دُ طَ ] (ص مرکب ) که طبیعت مردمان دارد. انسان . جوانمرد. بزرگوار : پنداشت که او مردم طبع است و گران وقرنشناخت که او مردم پست است و سبکسار.فرخی .
-
سار
فرهنگ فارسی معین
(پس .) 1 - در آخر بعض کلماتِ مرکب به معنی «سر» آید: سبکسار. 2 - در آخر بعضی کلمات مرکب پسوند مکان است که بیشتر معنای کثرت و انبوهی را می رساند. چشمه - سار. 3 - از ادات تشبیه که معنای مانند و شبیه را می رساند: بادسار.
-
سبک روح
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - خوشحال ، خندان . 2 - بی تکلف ، بی تکبر. 3 - چست ، چالاک . (?(سبکسار ( ~ .) (ص مر.) 1 - خوار، فرومایه . 2 - بی وقار. 3 - بی خرد.
-
خیره مغز
لغتنامه دهخدا
خیره مغز. [ رَ / رِ م َ ] (ص مرکب ) سبکسر. گیج . خرفت : ز آنکه مرا رنج و خستگی ره قنوج کوفته کرده ست و خیره مغز و سبکسار.فرخی .
-
انزاق
لغتنامه دهخدا
انزاق . [ اِ ] (ع مص ) آلیز کنانیدن ستور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زدن اسب را تا بجست و خیز بیفتد. (از اقرب الموارد). برجهانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || بسیار خندیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ...
-
سبکسر، سبکسر
واژگان مترادف و متضاد
۱. شوریدهمغز، کمخرد ≠ خردمند، عاقل ۲. بیوقار، جلف، سبکمایه، نامعقول ≠ رزین، موقر ۳. کمارج، بیارزش، کماهمیت، کمبها ≠ گرانبها ۴. سهلانگار، سربههوا ۵. سبکسار، بیوقار، عجول ۶. بیمغز، کممایه ≠ پرمایه ۷. خوار، فرومایه، پست، د
-
سبکساری
لغتنامه دهخدا
سبکساری . [ س َ ب ُ ] (حامص مرکب ) بیقراری . (شرفنامه ٔ منیری ). بی وقاری . شتابزدگی . عجله : بر وی نتوان کردن تعجیل به به کردن تعجیل بطب اندر باشدز سبکساری . منوچهری .اگر از گرانسنگی و آهستگی نکوهیده گردی دوستر دارم که از سبکساری و شتابزدگی ستوده گر...