کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبکرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبکرو
مترادف و متضاد
گستاخ، پررو، بیشرم، وقیح، چشمدریده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبکرو
واژگان مترادف و متضاد
گستاخ، پررو، بیشرم، وقیح، چشمدریده
-
واژههای همآوا
-
سبک رو
لغتنامه دهخدا
سبک رو. [ س َ ب ُ ] (ص مرکب )سبک روی . بدگوهر. وقیح . پررو. بی شرم : همه ساله تا بود خونریز بودسبکرو و بدگوهر و تیز بود. فردوسی .هر زمان تازه یکی دوست درآید ز درم هم سبک روح بفضل و هم سبکروی بجاه .فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 359).
-
سبک رو
لغتنامه دهخدا
سبک رو. [ س َ ب ُ رَ / رُو ] (نف مرکب ) بمعنی سبکپای که گریزپای و تند و تیز رونده و جلدرفتار و شتاب رو باشد. (برهان ). شتاب رو. (شرفنامه ) (رشیدی ). مرادف سبک جولان و سبکپای و سبک رکاب . (آنندراج ). مقابل گران رو : یکی جعدمویی هیونی سبک روتو گویی یکی...
-
سبک رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokro[w] تندرو؛ چابک؛ سبکرفتار؛ سبکپا.
-
سبک رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکروی› [قدیمی، مجاز] sabokru پررو؛ بیشرم.
-
جستوجو در متن
-
سبکسیر
واژگان مترادف و متضاد
تندرو، تیزپا، تیزپرواز، تیزرو، سبکرو، سبکپا، سریعالسیر ≠ کندرو، بطیءالسیر
-
رطلة
لغتنامه دهخدا
رطلة. [ رِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از اقرب الموارد). رجوع به رِطل و رَطل شود.
-
سفنج
لغتنامه دهخدا
سفنج . [ س َ ف َن ْ ن َ ] (ع اِ) شترمرغ نر سبکرو. (منتهی الارب ). شترمرغ زودرو. (مهذب الاسماء). || مرغی است که بسیار جست کند. (منتهی الارب ).
-
رطلة
لغتنامه دهخدا
رطلة. [ رَ ل َ ] (ع ص ) مؤنث رطل . (منتهی الارب ). مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از آنندراج ). رجوع به رَطل شود.
-
مولتانی
لغتنامه دهخدا
مولتانی . (ص نسبی ) منسوب به مولتان . آنکه یا آنچه به مولتان نسبت دارد.- محمل مولتانی ؛ محملی که در مولتان ساخته شود. کجاوه که در مولتان سازندش : یکی جعدمویی هیونی سبکروتو گویی یکی محملی مولتانی .منوچهری .
-
سبک رو
لغتنامه دهخدا
سبک رو. [ س َ ب ُ ] (ص مرکب )سبک روی . بدگوهر. وقیح . پررو. بی شرم : همه ساله تا بود خونریز بودسبکرو و بدگوهر و تیز بود. فردوسی .هر زمان تازه یکی دوست درآید ز درم هم سبک روح بفضل و هم سبکروی بجاه .فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 359).
-
رطل
لغتنامه دهخدا
رطل . [ رِ ] (ع ص ) یا رَطل ؛ اسب سبکرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَطل شود. || (اِ) رَطل . نیم من و آن 12 اوقیه و اوقیه چهل درهم است . (منتهی الارب ) (از رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ). 12 اوقیه .ج ، اَرطال . (از اقرب الم...
-
دونده
لغتنامه دهخدا
دونده . [ دَ وَ دَ / دِ ] (نف ) تندرونده و تازنده و تاخت کننده . (ناظم الاطباء): کر. (منتهی الارب ). کریان . (منتهی الارب ). آنکه دود. که شتابد. شتابنده . رونده به تندی : و این [ سند ] ناحیتی است گرمسیر...و مردمان اسمر و باریک تن و دونده . (حدود العا...