کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبوح
/so(a)bbuh/
معنی
از نامهای خداوند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باریتعالی
۲. مقدس
۳. منزه، پاک، مبرا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبوح
واژگان مترادف و متضاد
۱. باریتعالی ۲. مقدس ۳. منزه، پاک، مبرا
-
سبوح
لغتنامه دهخدا
سبوح . [ س َ ] (ع ص ) شناور. || اسب خوش رفتار. (منتهی الارب ). فرس سبوح . (اقرب الموارد). اسب تیزرو. (دهار).اسبی که گویی آشنا میکند در رفتن . (مهذب الاسماء).
-
سبوح
لغتنامه دهخدا
سبوح . [ س َب ْ بو ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). یکی از اسماء الهی . (غیاث ) (آنندراج ). یکی از اسماء حُسنی ̍ است . (مؤلف ). گاهی از این لفظ اشارت باشد بسبوح قدوس ربنا و رب الملائکة و الروح . (غیاث ) : ترک سبوح گفته وقت صبوح ع...
-
سبوح
لغتنامه دهخدا
سبوح . [ س ُ / س َب ْ بو ] (ع ص ) از صفات باری تعالی است زیرا که او را تسبیح و منزه از هر بدی میکنند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
سبوح
لغتنامه دهخدا
سبوح .[ س َ ] (اِخ ) نام اسب ربیعةبن جشم . (منتهی الارب ).
-
سبوح
فرهنگ فارسی معین
(سُ بُّ) [ ع . ] (ص .) خدای تعالی (زیرا او را تسبیح گویند.)
-
سبوح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] so(a)bbuh از نامهای خداوند.
-
واژههای مشابه
-
سبوح گفتن
لغتنامه دهخدا
سبوح گفتن . [ س ُ / س َب ْ بو گ ُت َ ] (مص مرکب ) سجده گفتن . شهادت دادن : سبحه داران از پس سبوح گفتن در صبوح بر سر زنار ساغر طیلسان افشانده اند.خاقانی .
-
سبوح خوان
لغتنامه دهخدا
سبوح خوان . [ س ُ / س َب ْ بو خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه سبوح و قدوس ... برخواند. فرشته : جرعه ٔ جان از زکات هر صبوح بر سر سبوح خوان افشاندمی . خاقانی .حریف صبوحم نه سبوح خوانم که از سُبحه ٔ پارسا میگریزم . خاقانی .پیش کآن قرا شود سبوح خوان در صبوح ع...
-
سبوح زن
لغتنامه دهخدا
سبوح زن . [ س ُ / س َب ْ بو زَ ] (نف مرکب ) در ابیات زیر کنایه از ملائکه است : سبوح زنان عرش پایه از نور تو کرده عرش سایه . نظامی .زآه سبوح زنان راه صبوحی بزننددیو را ره زدن روح چه یارا بینند.خاقانی (دیوان ، عبدالرسولی ص 90).
-
واژههای همآوا
-
صبوح
واژگان مترادف و متضاد
۱. بامداد، پگاه، بامدادان، سپیدهدم، صبح، صبحگاه ۲. صبوحی ≠ غبوق
-
صبوح
لغتنامه دهخدا
صبوح . [ ص َ ] (ع اِ) بامدادی از شیر و شراب و مانند آن ، خلاف غبوق . (منتهی الارب ). شرابی که بوقت بامداد خورده میشود، ضد غبوق که بوقت شام خورند. (غیاث اللغات ). آن شراب که از پس صبح خورند. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). شرب در صبح . (بحر الجواهر). شرابی ...
-
صبوح
لغتنامه دهخدا
صبوح .[ ص َ ] (اِخ ) نام وی میرزا محمدعلی و از نجبای اصفهان است . نظر بحدت ذهن از بیشتر صنایع مطلع بود و چهار تار را خوب میزد. این شعر ازوست و بد نگفته است :پائی نه که چون آئی از شوق ز جا خیزم دستی نه که برخیزم در دامنت آویزم افغان که در این منزل جائ...