کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبه اوس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبه اوس
لغتنامه دهخدا
سبه اوس . [ س ِ ب ِ ] (اِخ ) از سالنامه نگاران (قرن هفتم میلادی ) و اسقف مامی گونی های ارمنستان است . قطعه ای راجع به تاریخ ارمنستان «امپراطوری هراکلیوس » نوشته که قسمتی از آن را به آگاتانژ نسبت میدهد. (تاریخ ایران باستان ص 96 و 2594 و 2612 و 2619).
-
واژههای مشابه
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام پسر ثوبان در حضرموت . (منتهی الارب ).
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (اِخ ) نام جد محمد قرشی محدث بن اسماعیل . (منتهی الارب ).
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س َب ْ ب َ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). || سردی و گرمی و هشیاری که چندروزه پیوسته باشد. (منتهی الارب ): من الحر و البرد الصحو؛ ان تدوم ایاماً. (اقرب الموارد). || روزگار. (منتهی الارب ). زمانی از روزگار. (اقرب الموارد). یقال : مارأیته منذ سب...
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س ِب ْ ب َ ] (ع اِ) انگشت شهادت . (منتهی الارب ). || نوع و هیئت دشنام دادن . (ناظم الاطباء).
-
سبة
لغتنامه دهخدا
سبة. [ س ُب ْ ب َ ] (ع اِ) کون . || عار. (اقرب الموارد). انا لقوم لانری الموت سبة. (قول سموأل ، از اقرب الموارد). عار که بدان نکوهند. (منتهی الارب ). || بهتان و ملامت . (ناظم الاطباء). || خصومت که بسبب آن دشنام دهند. گویند: صار هذا الامر سبة علیه به...
-
سبة
دیکشنری عربی به فارسی
روز تعطيل , شنبه , يکشنبه , روز شنبه
-
جستوجو در متن
-
ارشکان
لغتنامه دهخدا
ارشکان . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ارشگان بقول موسی خورنی مورخ ارمنی و سبه اوس . چهارمین پادشاه اشکانی ، و منطبق است با فرهاددوم و اردوان دوم . (ایران باستان ص 2585 و 2612).
-
ارشاناک
لغتنامه دهخدا
ارشاناک . [ اَ ] (اِخ ) پنجمین پادشاه اشکانی ایران بقول موسی خورنی مورخ ارمنی و سبه اوس ، وی با مهرداد دوم تا فرهاد سوم تطبیق میکند. (ایران باستان ص 2612).
-
ارشاویر
لغتنامه دهخدا
ارشاویر.[ اَ ] (اِخ ) آرشاویر. هفتمین از پادشاه اشکانی ایران بقول موسی خورنی مورخ ارمنی و سِبه اوس . وی با فرهاد چهارم و پنجم مطابق است . (ایران باستان ص 2613).
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دلیر. نخستین از پادشاهان اشکانی طبق نوشته های موسی خورنی و سبه اوس . رجوع به ارشک مؤسس خاندان اشکانیان و اشک و ارشک بزرگ و ایران باستان ص 2584 و 2599 و 2612 شود.
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] (اِخ ) آرتاشِس طبق نوشته های موسی خورنی مورخ ارمنستان و سِبه اوس . دوم از پادشاهان اشکانی ایران ، که با شاهان اشکانی از اردوان اول تا فرهاد اول مطابق است . (ایران باستان ص 2612 از نامهای ایرانی تألیف یوستی ص 413).
-
ارشک
لغتنامه دهخدا
ارشک . [ اَ ش َ ] (اِخ ) بزرگ ، بقول سبه اوس اسقف ارمنی . در سال یازدهم سلطنت آن تیوخوس پارتیان شوریدند و ارشک پسر پادشاه تتالیان که در پَهل شاهسدان در صفحه ٔ کوشان میزیست ، حکومت رابدست گرفت و همه ٔ مردمان مشرق و نیز شمال مطیع او گشتند. رجوع به ایرا...