کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبلان
لغتنامه دهخدا
سبلان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) سولان ، و آن کوهی باشد نزدیک اردبیل . (برهان ). کوهی است عظیم و بلند در حوالی اردبیل و بشرافت مشهور و بسیاری از اهل اﷲ در آن کوه عبادت گزیده و ریاضت کشیده اند. (آنندراج ). نام کوهی عظیم مشرف به اردبیل از آذربایجان . (معجم ا...
-
سبلان
لغتنامه دهخدا
سبلان . [ س َ ب َ ] (اِخ ) لقب سالم مولی مالک بن اوس و ابراهیم بن زیاد و خالدبن عبداﷲ شیخ خالدبن دهقان . (منتهی الارب ).
-
سبلان
واژهنامه آزاد
سبلان:سر آشیانه برف(تالشی یا آذری باستان). سبلان ترکیبی از سه واژه است که «سه» مخفف سر، «وه» یا «وا» یا «ور» به معنی برف که در کردی «فر» گفته می شود و «لان» به معنای آشیانه می باشد. که در ترکی به ساوالان و در فارسی به سبلان تغییر گراماتیکی یافته است....
-
واژههای مشابه
-
سبلان کندی
لغتنامه دهخدا
سبلان کندی . [ س َب َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو واقع در 12 هزارگزی جنوب خیاو و 10 هزارگزی شوسه ٔ خیاو به اهر. هوای آن معتدل و دارای 148 تن سکنه است . آب آنجا از مشکین چای تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب . ش...
-
جستوجو در متن
-
سالم
لغتنامه دهخدا
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن سبلان ابوعبداﷲ، از محدثان و تابعی است . رجوع به ابوعبداﷲ شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا.[ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) سالم بن سبلان . محدّث است .
-
ارجاق و آباد
لغتنامه دهخدا
ارجاق و آباد. [ ] (اِخ ) دو قصبه است در قبله ٔ کوه سبلان افتاده قصبه ٔ آباد را قبادبن فیروز ساخت . هوایش معتدل وسرد، آبش از کوه سبلان جاری ، باغستان و فواکهش خصوص انگور و گردو زیاده و قرب بیست موضع از توابع آنجاست . حقوق دیوانیش هفت هزار دینار است . ...
-
نوروزعلی بیگ لو
لغتنامه دهخدا
نوروزعلی بیگ لو. [ ن َ ع َ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از ایلات اطراف اجارود آذربایجان است که در سبلان مسکن دارد. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 107 شود.
-
سبلانی
لغتنامه دهخدا
سبلانی . [ س َ ب َ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به سبل : رجل سبلانی ؛ مرد درازبروت . (منتهی الارب ). || منسوب به سبلان کوه .
-
قلعه ٔبهمن دز
لغتنامه دهخدا
قلعه ٔبهمن دز. [ ق َ ع َ ی ِ ب َ م َ دِ ] (اِخ ) قلعه خرابه ای است بالای کوه سبلان اردبیل . (جغرافیای غرب ایران ص 128).
-
بالابیگلو
لغتنامه دهخدا
بالابیگلو. [ ب َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف اجارود آذربایجان که در حدود 300 تن اند و در سبلان مسکن دارند و قشلاقشان مغان است . (از جغرافیایی سیاسی کیهان ج 3 ص 107).
-
شاد فیروز
لغتنامه دهخدا
شاد فیروز. (اِخ ) (شهر) نام قصبه ای در قبله کوه سبلان در آذربایجان . ابن البلخی درباره ٔ آن نویسد : «پیروزبن یزدجرد نرم ... این شهرها کرده است :... شاد فیروز از آذربایجان ». (فارسنامه . ص 83). حمداﷲ مستوفی درباره ٔ آن چنین آورده است : «اناد و ارجاق د...
-
گیکلو
لغتنامه دهخدا
گیکلو. (اِخ ) از ایلات اطراف مشکین آذربایجان است . مرکب از 500 خانوار باشد که ییلاق آنها در سبلان و قشلاقشان در مغان می باشد وشغل اهالی زراعت است . (جغرافی سیاسی کیهان ص 107).