کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبل
/sabal/
معنی
یکی از امراض چشم که چیزی مانند پرده بر روی چشم پیدا شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س َ ب َ ] (اِخ ) ابن العجلان طائفی . صحابی است . || نام پدر هبیرة محدث است . (منتهی الارب ).
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س َ ب َ ] (اِخ ) نام اسبی نیکو و نجیب . (منتهی الارب ).
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س َ ب َ ] (اِخ ) نام موضعیست نزدیک یمامه . (منتهی الارب ). موضعی در بلاد رباب نزدیک یمامه . (معجم البلدان ).
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س َ ب َ ] (ع اِ) مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پلک چشم برمی آید، و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد، و بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). علتی است چشم را که موی فرود پلک برآید. (شرفنامه ). پرده ای در چشم که از...
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س َ ب َ ] (ع مص ) رد کردن چیزی بکسی در راه خدا. || دشنام دادن . ناسزا گفتن . (دزی ج 1 ص 629). || (اِ) باران که از ابربرآمده و تا زمین نرسیده باشد. (منتهی الارب ). باران بمیان آسمان و زمین . (مهذب الاسماء). || دشنام . (منتهی الارب ). || خوشه ....
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س ُ ] (ع اِ) خوشه یا خوشه ای پردانه و مایل . (منتهی الارب ).
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س ُ ب َ ] (اِ) زیر پای شتر. مرادف سول . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : زمانی بکردار مست اشتری مرا بست و بسپرد زیر سبل . ناصرخسرو (دیوان چ تقی زاده ص 250).رجوع به سپل شود.
-
سبل
لغتنامه دهخدا
سبل . [ س ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ سبیل . بمعنی راهها. (دهار) : از اوقاف این تربیت نیکو اندیشه باید داشت تا بطرق و سبل رسد. (تاریخ بیهقی ). اوقاف اجداد و آباء ایشان هم از پرگار افتاده و طرق و سبل آن بگردیده . (تاریخ بیهقی ). ارتفاعات آن را حاصل می کند و بس...
-
سبل
فرهنگ فارسی معین
(سُ بُ) [ ع . ] (اِ.) جِ. سبیل ؛ راه ها.
-
سبل
فرهنگ فارسی معین
(سَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بارانی که از ابر برآمده و تا زمین نرسیده باشد. 2 - بینی . 3 - دشنام . 4 - خوشه ، سنبل . 5 - پردة چشم که از ورم عروق چشم که در سطح ملتحمه است واقع شود و بدان در پیش نظر غباری پدید آید. 6 - موی و رگه ای سرخ که در چشم پدید آید.
-
سبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (طب قدیم) sabal یکی از امراض چشم که چیزی مانند پرده بر روی چشم پیدا شود.
-
سبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سَبیل] [قدیمی] sobol = سَبیل
-
واژههای مشابه
-
سُبُلَ
فرهنگ واژگان قرآن
راهها