کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبعی
/sab'i/
معنی
اسماعیلیه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبعی
لغتنامه دهخدا
سبعی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به سَبْع. رجوع به سَبْع شود.
-
سبعی
لغتنامه دهخدا
سبعی . [ س َ ] (ص نسبی ) نسبت بطایفه ای است که آنان را سبعیة نامند. صاحب لباب الانساب آرد: اینان گویند اشیاء علوی و سفلی همه هفت اند: آسمانها هفت است و زمین هفت و ستارگان و اقالیم ، دریاها، جزیره ها، رنگها، طعامها هفت است و هفته هفت روز است و اعضاء ظ...
-
سبعی
لغتنامه دهخدا
سبعی . [ س َ ب ُ ] (حامص ) درندگی . (غیاث ) (آنندراج ). وحشی و موذی . (ناظم الاطباء) : و از عادت بهیمی و طبیعت سبعی امتناع نمود. (سندبادنامه ص 114).
-
سبعی
لغتنامه دهخدا
سبعی . [ س ُ ] (اِخ ) بکربن ابی بکر محمدبن ابی سهل نیشابوری . محدث است ، او از ابی بکر حیری و ابی سعید حیری روایت کند. (لباب الانساب ).
-
سبعی
لغتنامه دهخدا
سبعی . [ س ُ ] (اِخ ) حسن بن علی بن وهب بن ابی نصر مکنی به ابوعلی . در لباب الانساب آمده : از مردم دمشق و ثقه است . وی از محمدبن عبدالرحمن بن خطان روایت کند و از او ابن ماکولا روایت دارد.
-
سبعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سبعیه) [عربی] [قدیمی] sab'i اسماعیلیه.
-
سبعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سبع) [عربی. فارسی] [قدیمی] sabo'i حیوانی.
-
واژههای مشابه
-
نفس سبعی
لغتنامه دهخدا
نفس سبعی . [ ن َ س ِ س َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد قوت غضبیه است . (فرهنگ علوم عقلی از اخلاق ناصری ص 56). نفس لوامه . هوا و هوسی که از روی سرکشی باشد. (از ناظم الاطباء).
-
جنون سبعی
لغتنامه دهخدا
جنون سبعی . [ ج ُ نو ن ِ س َ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نزد اطبا دیوانگی باشد که با آن حرکات ردیه توأم میباشد. داءالکلب هم از انواع این دیوانگی است چه آن نیز دیوانگی سبعی و غضبی آمیخته ببازی و کارهای بیهوده دارد بنحوی که صاحب آن خود را به رنج درم...
-
حسن سبعی
لغتنامه دهخدا
حسن سبعی . [ ح َ س َ ن ِ س َ ب َ ] (اِخ ) رجوع به سبعی شود.
-
واژههای همآوا
-
سبای
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ تر. ] (ص .) سواری که مایحتاج خود را به فتراک بسته و مسلح و مکمل یراق می راند ؛ ~ سوار زبده سوار.
-
جستوجو در متن
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن بکر سبعی . محدث است .