کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبز گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبز گردیدن
لغتنامه دهخدا
سبز گردیدن . [ س َ گ َ دی دَ] (مص مرکب ) برنگ سبز درآمدن . سبز شدن : تا آسمان روشن شود چون سبز گردد آسمان تا بوستان خرم شود چون تازه گردد یاسمین . فرخی .رجوع به سبز شدن شود.
-
واژههای مشابه
-
گنبد سبز
لغتنامه دهخدا
گنبد سبز. [ گُم ْ ب َ دِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سبز گنبد. کنایه از آسمان است : که آویخته ست اندرین سبز گنبدمر این تیره گوی درشت کلان را. ناصرخسرو.که آراید چه می گوئی تو هر شب سبز گنبد رابدین نورسته نرگسها و زراندود پیکانها.ناصرخسرو.
-
کلاته سبز
لغتنامه دهخدا
کلاته سبز. [ ک َ ت ِ س َ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. محلی کوهستانی و معتدل است و سکنه 366 تن . آب آنجا از چشمه ، محصول آن غلات ، بنشن ، سیب زمینی ، و شغل مردم زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
green tourism
گردشگری سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] شکلی از گردشگری همساز که نهتنها به محیط زیست آسیب نمیرساند، بلکه از آن مراقبت هم میکند
-
green ratio
نسبت سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] نسبت زمان سبز مؤثر برای حرکت در یک تقاطع چراغدار به مدت چرخه
-
سبز شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. روییدن، جوانه زدن ≠ خشکیدن، خشک شدن ۲. ظاهرشدن، پیدا شدن
-
سبز کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. رویاندن، رویانیدن ۲. رنگ سبز کردن
-
green pruning
هَرَس سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] بریدن شاخههای زندۀ درختان
-
evergreen
همیشهسبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخشی از گیاه که دوام آن دو فصل یا بیش از آن است
-
green manure
کود سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] کودی حاصل از کشت گیاهان و زیر خاک کردن آنها
-
coordinated signal
موج سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] شبکهای از چراغهای راهنمایی هماهنگشده در یک محور برای عبور سریع وسایل نقلیه از تمامی تقاطعهای آن
-
علف سبز
لغتنامه دهخدا
علف سبز. [ ع َ ل َ ف ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاه تر و تازه . (ناظم الاطباء).
-
طوق سبز
لغتنامه دهخدا
طوق سبز. [ طَ / طُو ق ِس َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خط نودمیده .
-
Chlorophyte, green alga
جلبک سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، جانورشناسی] گروهی از آغازیان آبزی که سبزینه و کاروتن (caroten) دارند