کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبز پل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
green time
زمان سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مدتزمانی که چراغ راهنمایی برای یک حرکت خاص در تقاطع به رنگ سبز است
-
green rust
زنگ سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، شیمی] نوعی محصول خوردگی سبزرنگ در سطح فلزات آهنپایه که کاتیونهای آهن فرِّو و فرِّیک و آنیون هیدروکسید و دیگر آنیونها مانند کربنات یا سولفات یا کلرید با هم در آن وجود دارند
-
greenspeak
سخن سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] کلامی برای ترویج گردشگری خطاب به گردشگران محیط زیست
-
green snow
برف سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] برفی که سطح آن براثر رشد نوعی جلبک میکروسکوپی به رنگ سبز گراییده باشد
-
greenstone
سنگ سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] گدازهای بازالتی که براثر دگرسانی یا دگرگونی درجۀ پایین یا متوسط به رنگ سبز تیره درآمده است
-
green attack
حملۀ سبز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] حملۀ سوسک چوبخوار به درختی که شاخ و برگ آن علیرغم حمله هنوز سبز است
-
آب سبز
فرهنگ فارسی معین
(بِ سَ) (اِمر.) نوعی بیماری چشم که باعث درد کرة چشم و محدود شدن میدان دید می شود.
-
برگ سبز
فرهنگ فارسی معین
(بَ گِ سَ) (اِمر.) مجازاً هدیة کوچک و ناچیز.
-
آب سبز
لغتنامه دهخدا
آب سبز. [ ب ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام بیماریی در چشم ، بسیار شایع که از فشار درونی چشم پدید آید.
-
چادر سبز
لغتنامه دهخدا
چادر سبز. [ دَ / دُ رِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی چادر. چادری برنگ سبز: طاق ،... چادر سبز. (منتهی الارب ). || کنایه است از حجاب شب : صبح صادق پس کاذب چه کند بر تن دهرچادر سبز درد تا زن رسوا بینند.خاقانی .
-
تپه سبز
لغتنامه دهخدا
تپه سبز. [ ت َپ ْ پ َ س َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان میان دربند، بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان است که در سی و سه هزارگزی شمال باختری کرمانشاه از طریق سراب خشکه و دو هزارگزی احمدآباد واقع است دشتی سردسیر است و 100 تن سکنه دارد، آب آن از چاه و محصول آنجا غلا...
-
تخت سبز
لغتنامه دهخدا
تخت سبز. [ ت َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایوه در بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز است که در پنجاه وهشت گزی خاور ایزه قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 60 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی...
-
حقه ٔ سبز
لغتنامه دهخدا
حقه ٔ سبز. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ). حقه ٔ مینا.
-
دریای سبز
لغتنامه دهخدا
دریای سبز. [ دَرْ ی ِ س َ ] (اِ مرکب ) دریای اخضر. بحر اخضر. || کنایه از آسمان : گرچه دریای سبز پرگهر است چون ثناگوی او توانگر نیست . عنصری .|| اللجة الخضراء؛ که شیخ اشراق آن را ذکر کرده و از آن عالم محسوسات خواسته است . رجوع به حکمت اشراق ، هنری کرب...
-
زاج سبز
لغتنامه دهخدا
زاج سبز. [ ج ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاج آهن و رجوع بدان کلمه و زاج اخضر و مفردات ابن بیطار شود.