کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزگرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبزگرا
/sabzge(a)rā/
معنی
= سبزقبا
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبزگرا
لغتنامه دهخدا
سبزگرا. [ س َ گ ِ / گ َ] (اِ مرکب ) سبزقبا. مرغی باشد بسرخی مایل و تاج دار. (برهان ). سبزقبا. (آنندراج ). اسقع. (بحر الجواهر).مرغی است بقدر گنجشک سبزپر سپیدسر. (منتهی الارب ).
-
سبزگرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] sabzge(a)rā = سبزقبا
-
جستوجو در متن
-
سبزه قبا
لغتنامه دهخدا
سبزه قبا. [ س َ زَ / زِ ق َ] (اِ مرکب ) نام پرنده ای است حرام گوشت و وحشی ، دارای پرهای سبز. رجوع به سبزک و سبزقبا و سبزگرا شود.
-
اسقع
لغتنامه دهخدا
اسقع. [ اَ ق َ ] (ع اِ) مرغیست . (مهذب الاسماء). مرغی است بقدر گنجشکی ، سبزپر سپیدسر. ج ،اَساقع. (منتهی الارب ). سبزگرا. || (ص ) هراسب و مرغ سپیدسر. مؤنث : سَقْعاء. (منتهی الارب ).
-
کاسانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kāsāne پرندهای حرامگوشت کوچکتر از کبوتر، با پرهای سبزرنگ؛ سبزک؛ سبزقبا؛ سبزگرا؛ کلاغ سبز؛ کاسکینه: ◻︎ چند پویی به گرد عالم چند / چند کوبی طریق پویایی ـ زآنکه از بهر قوت و شهوت نَفْس / همچو کاسانه مینیاسایی (عمعق: ۲۰۱).
-
سبزقبا
لغتنامه دهخدا
سبزقبا. [ س َ ق َ ] (اِ مرکب ) مرغی است که آن را سبزک خوانند و آن سبز میباشد بسرخی مایل و تاجی هم دارد. (برهان ) (آنندراج ). به لغت اصفهانی اسم شقراق است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شِقِرّاق . مرغی است کوچک با خجک های سرخ و سبز و سیاه و سپید. (منتهی الار...
-
سبزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ سبز] [قدیمی] sabzak ۱. سبزه؛ گیاه سبز.۲. صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد.۳. بنگ: ◻︎ گفتا نشانه هست ولیکن تو خیرهای / کآن کس که بنگ خورد، دهد مغز او دوار ـ ز اندیشه و خیال فروروب سینه را / سبزک بنه ز دست و نظر کن به سبزهزار (مولوی۲:...
-
شفانه
لغتنامه دهخدا
شفانه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ) نام مرغی بزرگ و رنگارنگ و بزرگتر از زغن . (ناظم الاطباء). مرغی است بزرگتر از زغن و سه رنگ دارد و او را سبزگرا خوانند. (از فرهنگ اوبهی ). مرغی است بزرگتر از زغن که سر و بال او چند رنگ دارد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فره...
-
صرد
لغتنامه دهخدا
صرد. [ ص ُرَ ] (ع اِ) مرغی است که گنجشک را شکار کند. بفارسی ورکاک است . (منتهی الارب ). شیر گنجشک . (زمخشری ). کرکسه . (ربنجنی ). مرغی است بزرگ سر که گنجشک را صید کند.(غیاث ). سبزگرا. بزک . کزند. ستوچه . کاک . (ترجمه ٔ شافیه غیاث ). ج ، صردان . (زمخش...
-
کلاغ
لغتنامه دهخدا
کلاغ . [ ک َ ] (اِ) معروف است و آن را زاغ دشتی هم می گویند. (برهان ) (آنندراج ). غراب . (ترجمان القرآن ). ابوزاجر. (دهار). قلاق . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). زاغ . غراب .(زمخشری ). بمعنی زاغ در غیاث و بهار عجم بالضم آمده ... (آنندراج ). ابوالقعقاع ...