کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبزگار
/sabzgār/
معنی
به رنگ سبز درآورنده؛ سبزکننده؛ سبزناک؛ سبزرنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبزگار
لغتنامه دهخدا
سبزگار. [ س َ ] (ص مرکب ) سبزکار. برنگ سبز. سبزناک : زمرد بود گر چنین سبزگار خزان طلا را کند نوبهار. ملا (از آنندراج ).قبای معلم سبزگار دوخت بخیاطو مقراض محتاج نگشت ، جوهر آب را به وساطت حرارت بجرم نار رسانید. (سندبادنامه ص 2). || آنکه دارای عمل خوب ...
-
سبزگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبزگر› [قدیمی] sabzgār به رنگ سبز درآورنده؛ سبزکننده؛ سبزناک؛ سبزرنگ.
-
جستوجو در متن
-
معلم
لغتنامه دهخدا
معلم . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) نقش دار و مخطط، چه عَلَم به معنی نقش و نشان است . (غیاث ) (آنندراج ). نگارکرده . نگارین . مطرز. منقش (جامه و جز آن ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز اشک ابر نیسانی به دیبا شاخ شد معلم ز بوی باد آذاری به عنبر شاخ شد معجون . ...
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) (مصدر دیگر یا حاصل مصدر آن دوزش و دوزندگی و مصدرمرخم آن دوخت است ). دوزیدن . پیوند دادن و متصل کردن پارچه های جامه و جز آن با سوزن و نخ بهم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خیاطة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حوص . حیاصة. (تاج المص...