کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزه بیگانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سبزه میر
لغتنامه دهخدا
سبزه میر. [ س َ زَ ] (اِخ ) هفت فرسخ میانه ٔ شمال و مشرق قلعه گل است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار 2 ص 274).
-
سبزه ناک
لغتنامه دهخدا
سبزه ناک . [ س َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) سبزه زار. دارای سبزه : خضر؛ جای سبزه ناک . (منتهی الارب ). اقضاب ؛ سبزه ناک شدن زمین . (منتهی الارب ).
-
سبزه وار
لغتنامه دهخدا
سبزه وار. [ س َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سبزوار شود.
-
سبزه وند
لغتنامه دهخدا
سبزه وند. [ س َ زَ وَ ] (اِخ ) شاخه ای از تیره ٔ بسحاق هیهاوند از طایفه ٔ چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
سبزه درسبزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) sabzedarsabze = سبزدرسبز
-
سبزه زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabzezār زمین سبز و خرم؛ زمینی که گیاه فراوان در آن روییده باشد؛ علفزار؛ چمنزار.
-
سبزه ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبزناک› [قدیمی] sabzenāk جایی که در آن گیاههای تازه روییده؛ دارای سبزه؛ سبزهزار؛ جای سبز.
-
سبزه قبا
لهجه و گویش تهرانی
مرغی سبز رنگ
-
سبزه میان جنگل
دیکشنری فارسی به عربی
فسحة
-
گل و سبزه
فرهنگ گنجواژه
گلکاری.
-
جستوجو در متن
-
قدسی
لغتنامه دهخدا
قدسی . [ ق ُ ] (اِخ ) محمدخان مردی قدسی طینت . گویند از آن ولایت (مشهد) دلگیر شده به هندوستان رفته در آنجا کمال اعتبار یافته و هم در هندوستان فوت شده استخوانهای او را به خراسان بردند دیوانش ملاحظه شد. این چند شعر از او انتخاب شد:به کدامین گل رخسار تو...
-
خویشی
لغتنامه دهخدا
خویشی . [ خوی / خی ] (حامص ) قرابت . خویشاوندی . نزدیکی بواسطه ٔ نسبت از طرف پدر یا مادر و جز آن . (ناظم الاطباء). عَصَبیَّت . سَبَب . قرابت نسبی و سببی .نَسَب . قرابت ِ رَحِم . اُدمَه . رَحِم ِ. صِلَه اِل ّ. مقربه . لَحمَه . پیوند. (یادداشت مؤلف ) ...
-
غیاث نقشبند
لغتنامه دهخدا
غیاث نقشبند. [ ث ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) (خواجه ...) بافنده و نقشبند و از ولایات یزد بود. وی در اصفهان اقامت داشت و در عصر شاه عباس ماضی میزیست . مشهور است که زربفت مشجری برای شاه عباس تهیه کرده ، در حاشیه ٔ آن این رباعی را که اثر طبع خود بود نقش کرده بود...
-
خندیدن
لغتنامه دهخدا
خندیدن . [ خ َ دی دَ ] (مص ) خنده کردن . ضحک . تبهلل . ابتسام . (یادداشت بخطمؤلف ). استضحاک . (تاج المصادر بیهقی ) : بخندید و گفت ای یل اسفندیار. فردوسی .بخندید خسرو ز گفتار زن بدو گفت کای شوخ لشکرشکن . فردوسی .بتو دادم آن شهر و آن روستاتو بفرست اکن...
-
سپنج
لغتنامه دهخدا
سپنج . [ س ِ پ َ ] (اِ) مهمان . (برهان ) : ببازارگان گفت ما را سپنج توان کرد کز ما نبینی تو رنج . فردوسی . || عاریت . (برهان ) : نخواهم که باشد مرا بوم و گنج زمان و زمین از تو دارم سپنج . فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 617). || کنایه از دنیا. (آنندراج )....