کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزشاخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبزشاخ
/sabzšāx/
معنی
شاخۀ سبز؛ شاخۀ تروتازۀ درخت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبزشاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sabzšāx شاخۀ سبز؛ شاخۀ تروتازۀ درخت.
-
جستوجو در متن
-
فراخ آستین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farāx[']āstin بخشنده؛ سخی؛ کریم؛ جوانمرد: ◻︎ فراخآستین شو کز این سبزشاخ / فتد میوه در آستین فراخ (نظامی۶: ۱۰۹۲).
-
خوشارزوه
لغتنامه دهخدا
خوشارزوه . [ خوَ / خ ُ رِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است سبزتنه و سبزشاخ و همه شاخهای آن بنوکی تیز چون خاری درشت منتهی میشود و در چهار محال بختیاری خیارشور را با آن پرورندو کمی مزه ٔ ترش پیدا می کند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بارآور
لغتنامه دهخدا
بارآور. [ وَ ] (نف مرکب ) برور. میوه آور و میوه دار و مثمر. (ناظم الاطباء). باثمر: درختی بارآور. الحُبْلة؛ درختان بارآور : بره هست چندان که آید بکاردرختان بارآور سایه دار. فردوسی .سپهبدنژادی و گندآوری رَزی دید در راه بارآوری . فردوسی .دوصد میل ره بیش...
-
سرسبز
لغتنامه دهخدا
سرسبز. [ س َ س َ ] (ص مرکب ) تر و تازگی عیش . (برهان ) (آنندراج ). || خوش و خرم . (غیاث ) : خانه سرسبزتر ز سایه ٔ سروباده گلرنگ تر زخون تذرو. نظامی .اگر شد سهی سرو شاه اخستان تو سرسبز بادی در این گلستان . نظامی .بر این زرد گل گر ستم کرد باددرخت گل سر...
-
فکندن
لغتنامه دهخدا
فکندن . [ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص ) افکندن . (فرهنگ فارسی معین ). انداختن . پرتاب کردن : گر کس بودی که زی توام بفکندی خویشتن اندر نهادمی به فلاخن . رودکی . سخن بفکند منبر و دار راز سوراخ بیرون کشد مار را. بوشکور.گر خدو را بر آسمان فکنم بی گمانم که بر ...