کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبزرنگ
/sabzrang/
معنی
هرچیزی که به رنگ سبز باشد؛ سبزارنگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبزرنگ
لغتنامه دهخدا
سبزرنگ . [ س َ رَ ] (ص مرکب ) گندم گون . اسمر. (مجموعه ٔ مترادفات ص 302) : رطب سبزرنگ است کی سرخ گرددکه آب مه و ماه آبی نبیند.خاقانی .
-
سبزرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sabzrang هرچیزی که به رنگ سبز باشد؛ سبزارنگ.
-
جستوجو در متن
-
زنگارفام
واژگان مترادف و متضاد
زنگارگون، سبزرنگ
-
غورمگس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] qurmagas نوعی مگس سبزرنگ.
-
سبزگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sabzgun سبزرنگ؛ سبزفام.
-
زنگاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) سبزرنگ .
-
زنگارفام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zangārfām به رنگ زنگار باشد؛ زنگارگون؛ سبزرنگ.
-
زنگارگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zangārgun به رنگ زنگار؛ سبزرنگ؛ زنگارفام.
-
زمردفام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] [قدیمی] zomorrodfām زمردگون؛ بهرنگ زمرد؛ سبزرنگ.
-
مشنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹مشنگ› [قدیمی] mešnaj مگس سبزرنگ؛ مژمژ.
-
سبزفام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sabzfām هر چیزی که به رنگ سبز باشد؛ سبزرنگ.
-
عسکری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به عسکر مکرم، شهری در خوزستان قدیم) [عربی: عسکریّ] (زیستشناسی) 'askari نوعی انگور سبزرنگ و بیدانه.
-
سرخفام
واژگان مترادف و متضاد
آتشفام، آذرفام، سرخرنگ، سرخگونه ≠ سبزرنگ
-
زبرجدفام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] ze(a)barjadfām زبرجدرنگ؛ زبرجدگون؛ به رنگ زبرجد؛ سبزرنگ.