کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزدانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبزدانه
/sabzdāne/
معنی
دانۀ سبز؛ گندم یا هر دانۀ دیگر در خوشه که هنوز نرسیده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبزدانه
لغتنامه دهخدا
سبزدانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دانه ٔ سبز. دانه ای که در خوشه ای باشد و هنوز بسته نشده باشد. || دانه ٔ سقز. (اشتینگاس ).
-
سبزدانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sabzdāne دانۀ سبز؛ گندم یا هر دانۀ دیگر در خوشه که هنوز نرسیده باشد.
-
جستوجو در متن
-
مجر
لغتنامه دهخدا
مجر. [ م َ ](ع اِ) بچه ٔ شکم شتر و گوسپند و جز آن . آنچه در شکم حیوانات آبستن چون شتر و گوسفند است . (از اقرب الموارد). || سود و ربا. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ربا و افزونی . (از اقرب الموارد). || خرد و گویند ما به مجر؛ ای عقل ....
-
اصابعاللصوص
لغتنامه دهخدا
اصابعاللصوص . [ اَ ب ِ عُل ْ ل ُ ] (ع اِ مرکب ) صاحب تحفه آرد: مؤلف مغنی گوید که ابوریحان وصف نبات او را نکرده است و گفته که آن دوائی است هندی و تخمش مستعمل بلاد ما و شبیه به شلتوک ، و چون در دهان ساعتی نگاه دارند پوست او شق شده ، مغزی از او ظاهر می...