کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزخوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبزخوان
/sabzxān/
معنی
۱. آسمان.
۲. زمین پرگیاه؛ سبزهزار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبزخوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] sabzxān ۱. آسمان.۲. زمین پرگیاه؛ سبزهزار.
-
واژههای همآوا
-
سبز خوان
لغتنامه دهخدا
سبز خوان . [ س َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ) : قرصه ٔ زر شد نهان در سفره ٔ لعل شفق ریزه ٔ سیمین بروی سبز خوان آمد پدید. خواجه عمید (از آنندراج ). || در این شعر ظاهراً کنایه از زمین سبزه زار است : هر گره از رشته ٔ آن...
-
جستوجو در متن
-
سبز طشت
لغتنامه دهخدا
سبز طشت . [ س َ طَ ] (ص مرکب ) بمعنی سبزخوان است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ) : زاده ٔ خاطر بیار کز دل شب زاد صبح کرد در این سبز طشت خایه ٔ زرین غراب . خاقانی .چندین هزار جرعه که این سبز طشت راست نوشیم چون شویم بمهمان صبحگاه . خاقانی ....