کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص َ ب ِ ] (اِخ ) نام کوهی است بلند در یمن و در آن قلعه ها و قریه های چنداست و قلعه ای در این کوه است بنام صبر. یاقوت گوید:ندانم کوه را بنام قلعه خوانده اند یا قلعه را بنام کوه ، و هم یاقوت از ابن ابی الدمینة آرد: جبل صبر در بلاد معافر است و هم...
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص َ ب ِ / ص َ ] (ع اِ) سولع. مقر. ایلوا. بفتح اول و کسر ثانی است . و سکون ثانی جائز نیست مگر بضرورت شعری .و آن عصاره ٔ تلخ است از درختی که به هندی ایلوا گویند. اما از قاموس معلوم می شود که شعرای عرب بسکون دوم جایز داشته اند بنابر ضرورت در این ...
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص ِ ] (ع اِ) ابر سپید. || ناحیت . (منتهی الارب ).
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص ُ ] (اِخ ) بطنی است از غسان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص ُ ] (ع اِ) زمین سنگریزه ناک . (منتهی الارب ). || کرانه . (منتهی الارب ) (نشوء اللغة ص 17). || سطبری هر چیزی و طرف آن . || ابر سپید. || طرف آبجامه . || تمامه ٔ هر چیزی . و در همه ٔاین لغات بکسر صاد نیز آمده است . (منتهی الارب ). || فرازین بهش...
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) جمع صبیر. (منتهی الارب ). رجوع به صبیر شود.
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص ُ ب ُ ] (ع اِ) زمینی که در آن سنگ ریزه بود. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
-
صبر
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهیست با برگ های دراز و ضخیم و تیغ دار با گل های زرد رنگ . در جاهای گرم می روید و طعم تلخ دارد.
-
صبر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] 1 - (مص ل .) شکیبایی کردن . 2 - (اِمص .) بردباری . 3 - (عا.) عطسه . ؛ ~ ایوب کنایه از: شکیبایی بسیار زیاد.
-
ثبر
لغتنامه دهخدا
ثبر. [ ث َ ] (ع مص ) منع. بازداشتن از حاجت . (منتهی الارب ). تثبیر. || بدرنگ و بطوء داشتن . || حبس . || لعن . || طرد.- ثبرقرحه ؛ گشاده شدن ریش و آماس کردن آن . (از منتهی الارب ).
-
ثبر
لغتنامه دهخدا
ثبر. [ ث ُ ] (اِخ ) ریگزارهائی است در بلاد بنی نمیر. (مراصد الاطلاع ).
-
ثبر
لغتنامه دهخدا
ثبر. [ ث ُ ] (ع مص ) راندن . || ناامید کردن . || بازگشتن آب دریا. جزر، مقابل مدّ.
-
صبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] sabr شکیبایی کردن؛ شکیبایی؛ بردباری.
-
صبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَبِر] (زیستشناسی) [قدیمی] sabr گیاهی از خانوادۀ سوسنها با برگهای بلند، شیرابهای زرد و تلخ که مصرف دارویی دارد.
-
صبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sobr زمین پر از سنگریزه.