کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبحة اللـه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبحة اللـه
/sobhatollāh/
معنی
جلال خداوند.
〈 سبحات وجهاللـه: [قدیمی] جلال و عظمت باریتعالی؛ انوار الهی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبحة اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] [قدیمی] sobhatollāh جلال خداوند.〈 سبحات وجهاللـه: [قدیمی] جلال و عظمت باریتعالی؛ انوار الهی.
-
واژههای مشابه
-
سبحه
واژگان مترادف و متضاد
۱. نیایش، دعا، ذکر، سبحت ۲. تسبیح ۳. مهره تسبیح
-
سبحه
فرهنگ فارسی معین
(سُ حَ) [ ع . ] (اِ.)1 - دعا، ذکر. 2 - تسبیح .
-
سبحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سبحَة، جمع سُبَح و سُبُحات] [قدیمی] sobhe = تسبیح
-
سَبِّحْهُ
فرهنگ واژگان قرآن
او را تسبيح گو - او را از عيب و نقص بري بدان
-
فال سبحه
لغتنامه دهخدا
فال سبحه . [ ل ِ س ُ ح َ / ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) استخاره ٔ مشهور که از سبحه گیرند. (آنندراج ) : اختر دلیل و صدق سبیل و قضا وکیل در بند فال سبحه ٔ صددانه ام هنوز. نظیری .رجوع به استخاره شود.
-
سبحه دار
لغتنامه دهخدا
سبحه دار. [ س ُ ح َ / ح ِ ] (نف مرکب ) ذاکر. (شرفنامه ٔ منیری ). عابد و متذکر. (ناظم الاطباء). || مستغفر. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
سبحه سنج
لغتنامه دهخدا
سبحه سنج . [ س ُ ح َ / ح ِ س َ ] (نف مرکب ) تسبیح خوان . (آنندراج ).
-
سبحه گردان
لغتنامه دهخدا
سبحه گردان . [ س ُ ح َ / ح ِ گ َ ] (نف مرکب ) گرداننده ٔ دانه های تسبیح . تسبیح گرداننده : این یکی پیر تنگ میدانی است وآن دگر زال سبحه گردانیست .سنایی .
-
امام سبحه
لغتنامه دهخدا
امام سبحه . [ اِ م ِ س ُ ح َ / ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه ٔ بزرگ تسبیح . شیخک . رجوع به ترکیبات امام شود.
-
انگشت سبحه
واژهنامه آزاد
انگشت اشاره باشد