کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبحانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبحانی
/sobhāni/
معنی
الهی؛ ربانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
الهی، ربانی، خدایی، یزدانی ≠ شیطانی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبحانی
واژگان مترادف و متضاد
الهی، ربانی، خدایی، یزدانی ≠ شیطانی
-
سبحانی
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] (ص نسب .) الهی ، خدایی .
-
سبحانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سبحان) [عربی. فارسی] sobhāni الهی؛ ربانی.
-
جستوجو در متن
-
خطرگاه
لغتنامه دهخدا
خطرگاه . [ خ َ طَ ] (اِ مرکب ) جای خطر. جای آفت . آفتگاه : سر برون زد ز عرش نورانی در خطرگاه سر سبحانی . نظامی .چون قدر مایه راه بنوشتندوز خطرگاه کوه بگذشتند. نظامی .کنون در خطرگاه جان آمدیم ز باران سوی ناودان آمدیم .نظامی .
-
بالو
لغتنامه دهخدا
بالو. (اِخ ) (شیخ بالوی آملی ) از مشایخ صوفیه و پیر شیخ خلیفه ٔ سبزواری بوده است . خواندمیر آرد: شیخ خلیفه (مقتول در 726 هَ . ق .) در اوایل حال به مازندران دست ارادت به شیخ بالوی آملی داده بود، و بعد از چندگاه در عقیده ای که به شیخ بالو داشت نقصانی پ...
-
شطحیات
لغتنامه دهخدا
شطحیات . [ ش َ طَ حی یا ] (ع اِ) ج ِ شطحیة، به معنی سرریز دیگ . (یادداشت مؤلف ). || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) سخنان خلاف شرع بر زبان آوردن و چیزهای مخالف ظاهر شرع گفتن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). کلماتی که در وقت مستی و ذوق ا...
-
باغ حاجی
لغتنامه دهخدا
باغ حاجی . [ غ ِ ] (اِخ ) باغی بوده است به اصفهان که ساختمان مسجدی به همین نام در حدود سال 1033 هَ . ق . در آنجا انجام گرفته است . (از آثار ایران ج 2 ص 134). کتیبه ٔ ذیل از زمان شاه عباس اول بر آن مسجد خوانده میشود: فی ایام خلافة السلطان الاکرم و الخ...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن واشمة. وی از معتمدان عایشه در جنگ جمل بود و منزلتش در نزد عایشه بواسطه ٔ کمال عقل و فطانت و دیانت بسیاراو بود. او در پایان وقعه ٔ جمل نزد عایشه آمد و عایشه چون سراغ طلحه و زبیر را از او گرفت او گفت : هر دو کشته شده اند. عایشه...
-
شطح
لغتنامه دهخدا
شطح . [ ش َ ] (ع اِ) کلمه ای که بدان بزغاله ٔ یکساله را رانند و زجر کنند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شِطَّح شود. || (از ع ، اِ) (اصطلاح عرفان ) آنچه صوفیان گاه وجد و حال بیرون از شرع گویند. (یادداشت مؤلف ). عبارت است از کلام فراخ گفتن بی التفات و ...
-
سبحان
لغتنامه دهخدا
سبحان . [ س ُ ] (ع مص ) دوری و پاکیست مر خدای را از زن و فرزند، منصوب علی المصدریة کأنّه قال اُبَرِّی ُٔ اﷲ من السوء براءة، او معناه السرعة الیه و الخفة فی طاعته او السرعة الی هذه اللفظة. (منتهی الارب ). بپاکی یاد کردن اﷲ تعالی را. (غیاث ) : سبحان ا...
-
زکریا
لغتنامه دهخدا
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) در قاموس کتاب مقدس آرد: انجیل لوقا1: 5 کاهنی از فرقه ٔ ابیا و او پدر یحیی تعمیددهنده بود که حکایت او و زوجه اش با کمال وضوح مذکور است و ایشان هر دو پرهیزکار و نیکوکردار و درجمیع اوامر الهی ساعی بوده ، در پی آن جد و جهد ...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن محمد الغزالی اللوکری . شاعری بروزگار سامانیان ، مداح ابوالحسن عبیداﷲبن احمد العتبی وزیر سامانیان . او در اعتذار رفتن خویش از بخارا به لوکر خطاب به آن وزیر گوید:عبیداﷲ بِن ْ احمد وزیر شاه سامانی همی تابد ش...
-
مجذوب
لغتنامه دهخدا
مجذوب . [ م َ ] (ع ص ) کشیده شده . (آنندراج ). کشیده شده و جذب شده . (ناظم الاطباء). کشیده . درکشیده . بکشیده . آهنجیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سوم آنکه آن مجذوب را هضم کند و از حالت خویش بگرداند تا ماننده ٔ او شود و او را هاضمه خوانند. (چهار...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن احمد جیهانی وزیر نصربن احمد صاحب خراسان . ابوبکر محمدبن جعفر النرشخی صاحب تاریخ بخارا گوید: چون امیر سعید ابوالحسن نصربن احمدبن اسماعیل السامانی در هشت سالگی بجای پدر نشست ابوعبداﷲ محمدبن احمد الجیهانی وزار...