کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سبال
/sebāl/
معنی
= سِبلَت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبال
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.) ج . سبلت ؛ موی پشت لب مرد.
-
سبال
لغتنامه دهخدا
سبال . [ س ِ ] (اِخ ) جایگاهی است میان بصره و مدینة. (معجم البلدان ).
-
سبال
لغتنامه دهخدا
سبال . [ س ِ ] (ع اِ)ج ِ سبلة. (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث ) : به نیم گرده بروبی بریش بیست کنشت بصد کلیچه سبال تو شو که روب نرفت . عماره ٔ مروزی .لاف تو ما را بر آتش بر نهادکآن سبال چرب تو بر کنده باد. مولوی .رجوع به سبلة شود.
-
سبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ سَبَلَة] [قدیمی] sebāl = سِبلَت
-
واژههای مشابه
-
سبال زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: استهزا کردن .
-
سبال مالیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: لاف زدن ، ادعا کردن .
-
جستوجو در متن
-
دست واداشتن
لغتنامه دهخدا
دست واداشتن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) رها کردن . دست برداشتن .- دست از سبال کسی واداشتن یا دست از سبیل یا بروت کسی واداشتن ؛ کنایه از ترک چیزی کردن یا رها کردن چیزی است . (از فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : در گوی و در چهی ای قلتبان دست وادار از سبال د...
-
شوله روب
لغتنامه دهخدا
شوله روب . [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) آنکه محل خشک کردن سرگین گرمابه بانان را روبد. خاکروبه کش . سپور. روفت گر. (یادداشت مؤلف ) : به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت .عماره ٔ مروزی .
-
نیم گرده
لغتنامه دهخدا
نیم گرده . [ گ ِ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) نیمی از یک گرده نان . کنایه از لقمه ای . نیم نانی . قوتی مختصر. نواله ای اندک : به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت .عماره .
-
روفتن
لغتنامه دهخدا
روفتن . [ ت َ ] (مص ) جاروب کردن و پاک کردن . (از ناظم الاطباء). رفتن . مصدر دیگر غیر مستعمل آن رویش یا روب است . روبیدن . پاک کردن . جاروب کردن . خاشاک جایی را بیرون کردن . با جاروب یا جامه ای همه را بردن . (یادداشت مؤلف ) : به نیم گرده بروبی به ری...
-
سد
لغتنامه دهخدا
سد. [ س َ ] (عدد، ص ، اِ) صد. عدد یکصد. عدد بعد از 99 : ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی . رودکی .فری زآن زلف مشکینش چو زنجیرفتاده سدهزاران کلج بر کلج . شاکر بخاری .به نیم گرده بروبی بریش بیست کنشت بسد کلیچه سبال تو...
-
سبلة
لغتنامه دهخدا
سبلة. [ س َ ب َ ل َ / س َ ل َ ] (ع اِ) بروت ، یا موی بر بروت است ، یا کرانه ٔ بروت یا فراهم آمدنگاه هر دو بروت ، یا موی که بر زنخ است تا سر ریش ، یا بخصوص سر ریش که بر سینه فتد. ج ، سبال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بروت . (دهار). ...
-
خیال دست
لغتنامه دهخدا
خیال دست . [ خ َ / خیا دَ ] (اِ مرکب ) آن بازی است که در مجالس کنند و آن چنان است که یک کس در کنار دیگری پشت سر او بنشیند و آن شخص عبا یا پرده ای بر سر خود و آنکه در کنار اوست کشد بحیله ای که شخص عقبی بالمره در انظار پنهان گردد و معلوم نشود و قدری از...