کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سایه ء رنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
terminator 2
سایهمرز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] خط جداکنندۀ بخشهای تاریک و روشن سیاره یا قمر
-
shadow mark
سایهنشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] سایهروشنهای سطح یک محوطۀ باستانی که نشاندهندۀ وجود پدیدارهای زیرسطحی مانند خاکریزها یا خندقها و دیوارها و فضاهای مدفون است
-
shadowgraph 1
سایهنگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، فیزیک] روشی در عکسبرداری که در آن نور چشمۀ نقطهای را به موازات آزمونگاه بر شارۀ درحالحرکت و از آنجا بر روی فیلم (film) میتابانند تا براساس شکست نور در شاره تغییرات چگالی آن بهصورت ناحیههای سایهروشن مشاهده شود
-
shadowgraph 2, shadowgram
سایهنگاشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، فیزیک] عکسی که به روش سایهنگاری برداشته میشود
-
ghost image
تصویر سایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] تصویر ناخواسته بهجامانده از متن بر روی نمایشگر
-
shadow cabinet
دولت سایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] هیئت وزیران منتخب جناح مخالف که درصورت پیروزی آن جناح جای هیئت وزیران حاکم را میگیرد
-
shadow puppet, shadow figure
عروسک سایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] عروسکی دوبعدی که در پشت پرده قرار میگیرد و سایۀ آن دیده میشود
-
سایه خشک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) تنبل .
-
سایه روشن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ شَ) (اِمر.) 1 - تاریکی ، روشنی . 2 - فضایی که بخش هایی از آن تیره یا تاریک و بخش های دیگرش روشن است . 3 - خط ها و سایه هایی که برآمدگی ها و فرورفتگی های اشیاء و چگونگی تابش نور بر آن ها را در یک تصویر نشان دهد (نقاشی ). 4 - زمانی که روشنایی ر...
-
سایه زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) (ص مف .) جن زده .
-
سایه شکن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش کَ)(ص فا.) روشن کننده .
-
سایه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گِ رِ تَ)(مص ل .) پناه بردن .
-
سایه آمیز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) مجازاً، ناخالص .
-
سایه افکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ کَ دَ) (مص ل .) حمایت کردن .
-
سایه پوش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) سایبان .