کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سایهپسند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
shade tolerant, shade demanding
سایهپسند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ویژگی گیاهی که قادر به رقابت زیستی در سایه است
-
واژههای مشابه
-
سایه پسند
لغتنامه دهخدا
سایه پسند. [ ی َ / ی ِ پ َ س َ ] (نف مرکب ) طالب راحتی و آسایش . (ناظم الاطباء). راحت طلب . آسوده .
-
سایه پسند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sāyepasand ۱. سایهدوست؛ سایهپرست.۲. [مجاز] راحتطلب.
-
پسند
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجابت، پذیرش، دلخواه، صوابدید، قبول، مرغوب، مقبولیت، مقبول ۲. سلیقه ۳. انتخاب، گزینش، گزیدن ۴. تایید، تصدیق ≠ ناپسند
-
پسند
فرهنگ فارسی معین
(پَ سَ) [ په . ] 1 - (اِمص .) گزینش ، انتخاب . 2 - (ص مف .) پسندیده ، مقبول . 3 - نیک ، خوب . 4 - دلخواه .
-
پسند
لغتنامه دهخدا
پسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرخم ) مخفف پسندیده . مقبول . پذیرفته . قبول کرده . (برهان قاطع). خوش آمد. مطبوع . مرضی ّ. خوش آیند : پسند بزرگان فرّخ نژادندارد جهان چون تو شاهی بیاد. فردوسی .پسند من آن است کو را پسند. ؟ || ستوده . ممدوح . || نغز. خوب . نیک ...
-
پسند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پسندیدن) [پهلوی: passand] pasand ۱. = پسندیدن٢. (اسم مصدر) قبول کردن؛ انتخاب کردن.٣. (اسم) سلیقه.٤. (صفت) دلخواه.٥. (صفت) پسندکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودپسند، دشوارپسند.٦. (صفت) قبولشده توسطِ؛ پذیرفتهشده توسطِ (در ترکیب با کلمۀ د...
-
پسند
دیکشنری فارسی به عربی
اختيار , اعجاب
-
shade tolerant species
گونۀ سایهپسند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] گونهای که توانایی رقابت زیستی در سایه را دارد
-
shade tolerant tree
درخت سایهپسند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درختی که توانایی رقابت زیستی در سایه را دارد
-
سایه
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāye) (در فیزیک) تاریکی نسبی که به سبب جلوگیری تابش مستقیم نور در سطح یا فضا ایجاد میشود در مقابلِ روشن ؛ (به مجاز) ، توجه ، عنایت ، پناه ، حمایت ؛ (در قدیم) (به مجاز) حشمت و بزرگی .
-
سایه
واژگان مترادف و متضاد
۱. شبح، ظل، نسار، نش ۲. پناه، حمایت ۳. توجه، عنایت ۴. اثر، تاثیر، نتیجه ۵. نفوذ ۶. حشمت، بزرگی، جلال ۷. غیرواقعی، صوری ۸. وهمی، موهوم ۹. نقاطتیرهتر (در نقاشی)
-
سایه
فرهنگ فارسی معین
(یَیا یِ) [ په . ] (اِ.) 1 - محیط تاریکی که در اثر قرار گرفتن جسم تیره در برابر نور ایجاد می شود. 2 - پناه ، حمایت . 3 - شبح . ؛~ کسی را با تیر زدن کنایه از: سخت با او دشمن بودن . ؛زیر ~ کسی بودن مورد حمایت و توجه او بودن .
-
سایه
لغتنامه دهخدا
سایه . [ ی َ ] (اِخ ) دهی است بمکه . (منتهی الارب ).