کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سایل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سایل
معنی
(یِ) [ ع . سائل ] (اِفا.) 1 - سؤال کننده . 2 - گدا.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ≠ بینیاز، غنی
۲. پرسشگر، پرسنده ≠ جوابگو، مجیب، پاسخده
۳. جاری، روان، سیلانکننده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سایل
واژگان مترادف و متضاد
۱. فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ≠ بینیاز، غنی ۲. پرسشگر، پرسنده ≠ جوابگو، مجیب، پاسخده ۳. جاری، روان، سیلانکننده
-
سایل
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . سائل ] (اِفا.) 1 - سؤال کننده . 2 - گدا.
-
سایل
لغتنامه دهخدا
سایل . [ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به سائل شود.
-
سایل
لغتنامه دهخدا
سایل . [ ی ِ ] (اِخ ) شاعری است . در زمان شاه سلیمان از مشهد مقدس به اصفهان آمده در تکیه ٔ حیدری خانه ٔ چهارباغ بسر می برد : گرفتمش سر راهی رسید و هیچ نگفت عنان کشید و شکایت شنید و هیچ نگفت بر طبیب حدیثی ز درد دل گفتم گرفت نبضم و آهی کشید و هیچ نگفت ...
-
سایل
لغتنامه دهخدا
سایل .[ ی ِ ] (ع ص ، اِ) خواهنده . (مهذب الاسماء). || پرسنده . ج ، سایلون . (مهذب الاسماء) : کدام سایل ازین موهبت شود محروم که همچو بحر محیط است بر جهان سایل . سعدی .|| روان شونده . جاری . || گدا. دریوزه گر. برای تمام معانی رجوع به سائل شود.
-
واژههای مشابه
-
سایل بودن
لغتنامه دهخدا
سایل بودن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به سائل بودن شود.
-
سایل فارسی
لغتنامه دهخدا
سایل فارسی . [ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به سائل شود.
-
سایل بلی
لغتنامه دهخدا
سایل بلی . [ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام دهی است که تا مناره گاه هفت فرسنگ فاصله دارد. رجوع به نزهةالقلوب ص 177 شود.
-
عنبر سایل
لغتنامه دهخدا
عنبر سایل . [ عَم ْ ب َ رِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عنبر ذوب شده . عنبر مایع. || (اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ انجیلی هاکه بحالت وحشی در برخی نواحی یونان ، ترکیه و سوریه روئیده میشود. و چون درخت زیبایی است بعنوان زینت درباغها نیز کشت می گردد. ا...
-
سایل به کف
لغتنامه دهخدا
سایل به کف . [ ی ِ ل ِ ب ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گدای نادار که کاسه ٔ گدایی هم نداشته باشد. (غیاث ). رجوع به سائل بکف شود.
-
واژههای همآوا
-
صایل
لغتنامه دهخدا
صایل . [ ی ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صول . حمله برنده . (مهذب الاسماء).
-
صایل
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . صائل ] (اِفا.) 1 - حمله برنده . 2 - گستاخ ، سرکش .
-
ثئیل
لغتنامه دهخدا
ثئیل . [ ث َ ] (اِ) رجوع به ثیل شود.