کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سایر بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سایر بودن
لغتنامه دهخدا
سایر بودن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب )رایج بودن . متداول بودن . معمول بودن . رواج داشتن .
-
واژههای مشابه
-
ذکر سایر
فرهنگ فارسی معین
(ذِ رِ یِ) [ ع . ] (اِمر.) شهرت .
-
سایر کردن
لغتنامه دهخدا
سایر کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رایج کردن . متداول . جاری کردن . معمول کردن .
-
جستوجو در متن
-
anonymity
گمنامی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] غیرقابلتشخیص بودن از سایر هستارها در یک ویژگی مشخص
-
تالان تالان بودن
لغتنامه دهخدا
تالان تالان بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) تاراج و غارتی سخت بودن . غارت و تاراج بسیار بودن .- امثال : حال که تالان تالان است صد تومان هم زیر پالان است .رجوع به تالان و تالان تالان و تالان تالان شدن و سایر ترکیبات آن شود.
-
اکثریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اکثریَّة، مقابلِ اقلیت] 'aksariy[y]at ۱. اکثر بودن؛ بیشتر بودن؛ بسیاری و افزونی.۲. (اسم) بیشتر افراد یک کشور یا یک شهر یا یک انجمن.۳. (اسم) افراد یک مجموعه، کشور، یا سازمان که ویژگیهای مشترک دارند و تعدادشان از سایر بخشها بیشت...
-
تالان تالان
لغتنامه دهخدا
تالان تالان . (اِ مرکب )(تکرار از جهت شدت و تأکید) نهب . تاراج . غارت و چپاول بسیار که با فعل بودن و شدن و کردن صرف شود. رجوع به تالان و تالان تالان بودن و سایر ترکیبات آن شود.
-
خط سبحان
واژهنامه آزاد
خط سبحان يكي از انواع خطوط خوشنويسي اسلامي مي باشد كه قابليت كتابت ، كاربردي و هنري بودن را دارا مي باشد كه توسط سبحان مهرداد محمدپور ابداع شده است از ساير شيوه هاي ديگر خط سبحان مي توان به خط جمكران ، خط مصباح ، خط جنت و ده شيوه ديگر اشاره كرد.
-
بِرَّ
فرهنگ واژگان قرآن
نيکي -باز بودن دست و پاي آدمي در کار خير(کلمه بر به معناي باز بودن دست و پاي آدمي در کار خير ميباشد ، دراصل با کلمه "بَرّ" به معناي خشکي يکي است و چون اولين تصوري که از خشکيها و بيابانها به ذهن ميرسد ، وسعت و فراخناي آن است . لذا کلمه "بِرّ " را از آ...
-
دغم
لغتنامه دهخدا
دغم . [ دَ غ َ ] (ع اِ) دیزه ، و آن نیک سیاه بودن روی اسب است و پتفوزهای وی نسبت به رنگ سائر بدن . (منتهی الارب ). رنگی است در اسب و آن این است که صورت و پتفوزهای او به سیاهی زند و آن سیاهی از رنگ سایر قسمتهای بدن او سخت تر باشد. (از اقرب الموارد).
-
اشخم
لغتنامه دهخدا
اشخم . [ اَ خ َ ] (ع ص ) روض اشخم ؛ مرغزار بی گیاه . || شعر اشخم ؛ موی سپید. || حمار اشخم ؛ خر دیزه رنگ و آن نیک سیاه بودن روی و پتفوز آن است نسبت به رنگ سایر بدن وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عام اشخم ؛سال بی بارندگی و بی گیاه . || اشخم الر...
-
رایج
لغتنامه دهخدا
رایج .[ ی ِ ] (ع ص ) رائج . اسم فاعل از «روج ». روا. (دهار)(ناظم الاطباء). روان و جاری . (منتهی الارب ). روان . (دهار). مقابل ناروا. که بستانند. که بردارند. مقابل نارایج که بهیچش نستانند. خریدارگیر. هر چیز که روایی داشته باشد و در داد و ستد همه کس آن...
-
جاری
لغتنامه دهخدا
جاری . (ع ص ) روان . (اقرب الموارد) (آنندراج ). نهر جار؛ ای لایجف و کذلک نبع جار. آب روان . (مهذب الاسماء). مقابل راکد (ایستاده ). سائل . رونده . ساری . مجازاً بمعنی نافذ. روا. رایج . گذران : تا بقوی بخت تو ز دولت سلطان امر تو اندر زمانه گردد جاری . ...