کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سایرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سایرین
مترادف و متضاد
دیگران، افراد دیگر، اشخاص دیگر ≠ همانها، همینها
برابر فارسی
دیگران
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سایرین
واژگان مترادف و متضاد
دیگران، افراد دیگر، اشخاص دیگر ≠ همانها، همینها
-
سایرین
فرهنگ واژههای سره
دیگران
-
سایرین
لغتنامه دهخدا
سایرین . [ ی ِ ری ] (ع اِ) ج ِ سایر. دیگران . رجوع به سائرین و سائر شود.
-
سایرین
دیکشنری فارسی به عربی
استراحة
-
جستوجو در متن
-
کارنو
لغتنامه دهخدا
کارنو. (اِ) ضربه چی . آن زارع که بیش از سایرین زراعت داشته و حاصل آورده .
-
remainder
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باقی مانده، باقی، پس مانده، سایرین، فضله، با تخفیف فروختن
-
remainders
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باقی مانده، باقی، پس مانده، سایرین، فضله، با تخفیف فروختن
-
هوشع
لغتنامه دهخدا
هوشع. [ش َ ] (اِخ ) پسر ایلیه و آخر ملوک اسرائیل است که نسبت به سایرین شرارتش کمتر بود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
انگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'angal ۱. (زیستشناسی) جانداری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او غذا دریافت کند؛ پارازیت.۲. (صفت) [مجاز] کسی که سربار سایرین شود و به هزینۀ دیگران روز بگذراند؛ طفیلی.
-
بارعه
لغتنامه دهخدا
بارعه . [رِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث بارع و براعت . مؤنث بارع . (ناظم الاطباء). || زنی که در فضل تمام باشد و در دانش از سایرین درگذشته باشد. (ناظم الاطباء).
-
اناحره
لغتنامه دهخدا
اناحره . [ ] (اِخ ) (به معنی تنگنا) شهر سبطیساکار بود که بعضی ، موقع آنرا در قسمت شمالی آن ملک و بعضی در نزد مسکره و سایرین در نزد ناعوره که در طرف شرقی کوه حرمون صغیر واقع است دانسته اند. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
تفصح
لغتنامه دهخدا
تفصح . [ ت َ ص َ ] (اِخ ) دوم پادشاهان 15:16 بگمان «کاندر» در موقع تفسیح حالیه که در جنوب نابلس می باشد، واقع بوده است لکن سایرین گمان برده اند که در نزدیکی رود اردن یا در نزدیکی ترصه بوده است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
rest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
باقی مانده، استراحت، باقی، دیگران، سایرین، تکیه، الباقی، فراغت، تجدید قوا، رستی، اسایش، نتیجه، بقایا، موقعیت سکون، سامان، استراحت کردن، راحت کردن، اسودن، ارمیدن، تکیه دادن، متکی بودن به، کردن
-
rests
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استراحت می کند، استراحت، باقی، دیگران، باقی مانده، سایرین، تکیه، الباقی، فراغت، تجدید قوا، رستی، اسایش، نتیجه، بقایا، موقعیت سکون، سامان، استراحت کردن، راحت کردن، اسودن، ارمیدن، تکیه دادن، متکی بودن به، کردن