کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سایر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سایر
/sāyer/
معنی
۱. باقی چیزی؛ باقی مردم.
۲. دیگر.
۳. [قدیمی] سیرکننده؛ رونده.
۴. [قدیمی] جاری؛ روان.
۵. [قدیمی، مجاز] داستانشده و مشهور میان مردم.
۶. [قدیمی] همه؛ جمیع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دگر، دیگر، غیر ≠ همان، همین
۲. روان، ساری، سیرکننده
۳. باقی، بقیه، جمیع، همه
۴. رایج، متداول، جاری
برابر فارسی
دیگر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سایر
واژگان مترادف و متضاد
۱. دگر، دیگر، غیر ≠ همان، همین ۲. روان، ساری، سیرکننده ۳. باقی، بقیه، جمیع، همه ۴. رایج، متداول، جاری
-
سایر
فرهنگ واژههای سره
دیگر
-
سایر
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . سائره ] (اِفا.) 1 - سیر کننده . 2 - جاری ، روان . 3 - همه . 4 - بقیة چیزی . 5 - مشهور.
-
سایر
لغتنامه دهخدا
سایر. [ ی ِ ] (اِ) در هندوستان زری که از مکانها و دکانها و کشتیها و مانند آن گیرند و آن را سایر جهات نیز گویند. (آنندراج از فرهنگ فرنگ ).
-
سایر
لغتنامه دهخدا
سایر. [ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان واقع در 31 هزارگزی جنوب خاوری مینودشت . هوای آن سرد و دارای 214 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، ابریشم و شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی...
-
سایر
لغتنامه دهخدا
سایر. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به سائر شود.
-
سایر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سائر] sāyer ۱. باقی چیزی؛ باقی مردم.۲. دیگر.۳. [قدیمی] سیرکننده؛ رونده.۴. [قدیمی] جاری؛ روان.۵. [قدیمی، مجاز] داستانشده و مشهور میان مردم.۶. [قدیمی] همه؛ جمیع.
-
واژههای مشابه
-
ذکر سایر
فرهنگ فارسی معین
(ذِ رِ یِ) [ ع . ] (اِمر.) شهرت .
-
سایر بودن
لغتنامه دهخدا
سایر بودن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب )رایج بودن . متداول بودن . معمول بودن . رواج داشتن .
-
سایر کردن
لغتنامه دهخدا
سایر کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رایج کردن . متداول . جاری کردن . معمول کردن .
-
واژههای همآوا
-
سعیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. آتش افروخته، زبانهآتش، آتش دوزخ، شعله آتش ۲. زبانه، شعله ۳. جهنم، دوزخ ≠ جنت، فردوس
-
صایر
لغتنامه دهخدا
صایر. [ ی ِ ] در یک نسخه ٔ خطی از مهذب الاسماء بانکوی معنی شده و در دو نسخه ٔ خطی دیگر از همین کتاب پای گو ترجمه شده است و حقیقت معلوم نشد.
-
صایر
لغتنامه دهخدا
صایر. [ ی ِ ] رجوع به صائر شود.