کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساکن گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ساکن شدن
دیکشنری فارسی به عربی
التزم به , ثابت , ناس
-
ساکن شرق
دیکشنری فارسی به عربی
شرقي
-
ساکن شمال
دیکشنری فارسی به عربی
شمالي
-
ساکن اولیه
دیکشنری فارسی به عربی
ساکن اصلي
-
ساکن کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مقعد
-
اقیانوس ساکن
دیکشنری فارسی به عربی
باسيفيکي
-
Diomedea immutabilis
مرغ توفان دیومِدی ساکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای لاغراندام از تیرۀ دیومِدیان و راستۀ کبوتردریاییسانان که لکۀ خاکستری مشخصی در اطراف چشم و گونهها دارد
-
تب ساکن شدن
لغتنامه دهخدا
تب ساکن شدن . [ ت َ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکن شدن تب ، قطع شدن تب . صاحب آنندراج آرد: تب ساکن شدن به چیزی بمعنی تب ریختن : حرص از طینت پیران نبرد موی سفیداین تبی نیست که ساکن به تباشیر شود.صائب (از آنندراج ).
-
ساکن شدن در
دیکشنری فارسی به عربی
استعمر
-
ساکن شدن(در)
دیکشنری فارسی به عربی
اسکن
-
ساكن شد در
دیکشنری فارسی به عربی
استوطن فى
-
اهل و ساکن
فرهنگ گنجواژه
بومی.
-
ساکن و پاینده
فرهنگ گنجواژه
مقاوم.
-
ساکن و جنبان
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
ابتدا به ساکن
واژهنامه آزاد
شروع کلمه بی حرکت و با ساکن؛ بی مقدمه و ناگهانی.