کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساوی
لغتنامه دهخدا
ساوی . (اِخ ) ابوالفرج ... از کتاب مشهور صاحب بن عباد است که بحسن خط معروف و از بلاغت حظی وافر داشت . صاحب گوید: خط ابی الفرج یبهر الطرف و یفوت الوصف و یجمع صحة الاقسام و یزید فی نخوة الاقلام . او را اشعاری است و مشهورترین آن مرثیه ای است درباره ٔ فخ...
-
ساوی
لغتنامه دهخدا
ساوی . (ص نسبی ) منسوب است بساوه که شهری است بین ری و همدان . (الانساب سمعانی ) : و گفته اند ساوی باشد که شیعی نباشد و آبی الا خود شیعی نباشد. (کتاب النقض ص 219).گنج فضایل افضل ساوی شناس و بس کز علم مطلق آیت دوران شناسمش .خاقانی .
-
ساوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ساوه) sāvi از مردم ساوه.
-
واژههای مشابه
-
root planing
ریشهساوی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] صاف و هموار کردن سطوح زبر و ناهموار ریشه پس از جِرمگیری زیرلثهای
-
عمر ساوی
لغتنامه دهخدا
عمر ساوی . [ ع ُ م َ رِ ] (اِخ ) ابن سهلان ساوی . ملقب به سراج الدین . فیلسوف ایرانی در قرن ششم هجری . ولی در الاعلام زرکلی سال درگذشت او حدود 450 هَ .ق . ذکر شده است . رجوع به ابن سهلان و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 206،تاریخ حکماء الاسلام...
-
حسن ساوی
لغتنامه دهخدا
حسن ساوی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) ابن علی خراسانی شاعر. متخلص به سوزی درگذشته ٔ 1014 هَ . ق . دیوان شعر فارسی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 291).
-
واژههای همآوا
-
صاوی
لغتنامه دهخدا
صاوی . (اِخ ) احمدبن محمد. رجوع به احمدبن محمد صاوی ... شود.
-
صاوی
لغتنامه دهخدا
صاوی . (ع ص ) خشک . (منتهی الارب ).
-
ثاوی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.)1 - فرودآینده . 2 - اقامت (دراز) کننده ، مقیم .
-
صعوی
لغتنامه دهخدا
صعوی . [ ص َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به صعو. رجوع به صعو شود.
-
ثاوی
لغتنامه دهخدا
ثاوی . (ع ص ) نعت از ثواء. || فرودآینده . || اقامت دراز کننده . || مقیم : بیابانی است خالی از هر ثاوی و انیس و ویرانه ای است تهی از هر ساکن و جلیس . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 453).
-
ثاوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāvi کسی که در مکانی اقامت طولانی کند؛ مقیم.