کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساوه
/sāve/
معنی
۱. زر سوده و ریزهریزه؛ ریزۀ زر.
۲. زر خالص: ◻︎ فزون زآنکه بخشی به زائر تو زر / نه ساوه نه رشته برآید ز کان (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساوه
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) برادة طلا.
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) (رستاق ...) مراد به رستاق ساوه شهرستان ساوه نیست که از کوره ٔ همدان است بلکه غیر آن است و الیوم شهری است که آن را میلادجرد میخوانند و این دو رستاق ساوه میخوانند یکی از رستاق اصفهان بوده است و آن دیگر از همدان و حد این هر دو رستاق...
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) شهر قدیم مرکز شهرستان ساوه است . این شهر در 50 درجه و 18 دقیقه ٔ طول شرقی گرینویچ و 35 درجه و یک دقیقه ٔ عرض شمالی در ارتفاع 960 متر در 140 کیلومتری جنوب باختر تهران و 90 هزارگزی شمال باختر قم واقع گردیده است . موقعیت طبیعی شهر ج...
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام شهر مشهور و معروف در عراق و گویند دریاچه ای در آنجا بود که هر سال یک کس در آن غرق میکردند تا از سیلان ایمن میبودند و در شب ولادت سرور کاینات آن دریاچه خشک شد. (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی است در عراق نزدیک آوه . گفته اند ک...
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ ] (اِخ ) نام پهلوانی است تورانی خویش ِ کاموس کشانی که در جنگ رستم کشته شد و او را ساوه شاه نیز میگویند. (برهان ). نام پهلوانی بود کشانی او را ساوه شاه نیز میگفته اند ودر دست رستم کشته شد. (آنندراج ). نام مبارزی قرابت کاموس که رستمش کشته ....
-
ساوه
لغتنامه دهخدا
ساوه . [ وَ / وِ ] (اِ) زر خالص را گویند که شکسته و ریزه ریزه شده باشد. (برهان ). ریزه ٔ زر. (شرفنامه ٔ منیری ). زر خالص که شکسته و ریزه ریزه بود و آن را ساو نیز گویند. (جهانگیری ). زر ساوه ، زر خرد باشد چون گاورس و کوچکتر. (صحاح الفرس ). ریزه ٔ زر. ...
-
ساوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ساو› [قدیمی] sāve ۱. زر سوده و ریزهریزه؛ ریزۀ زر.۲. زر خالص: ◻︎ فزون زآنکه بخشی به زائر تو زر / نه ساوه نه رشته برآید ز کان (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۱).
-
واژههای مشابه
-
دریاچه ٔ ساوه
لغتنامه دهخدا
دریاچه ٔ ساوه . [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) بحیره ٔساوه . دریاچه ٔ قم . دریاچه ٔ حوض سلطان . رجوع به دریاچه ٔ قم و مآخذ ذیل شود: نزهةالقلوب ج 3 ص 222 و مجمل التواریخ و القصص و حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 102.
-
دریای ساوه
لغتنامه دهخدا
دریای ساوه . [ دَرْ ی ِ وَ / وِ ] (اِخ ) دریاچه ٔ ساوه : دریای ساوه خشک شد و چند نوادر پدید آمد [ در روز ولادت پیغمبر ص ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 97). رجوع به دریاچه ٔ ساوه و دریاچه ٔ قم شود.
-
ساوه شاه
لغتنامه دهخدا
ساوه شاه . [ وَ ] (اِخ ) نام پادشاهی ترک : و درهنگام ساوه شاه ترک که بر در هری آمد کنارنگ پیش او شد بجنگ و ساوه شاه را بنیزه بیفکند. (مقدمه ٔ شاهنامه ٔ ابومنصوری از سبک شناسی بهار ج 2 ص 6).بیامد ز راه هری ساوه شاه ابا کوس و پیلان و گنج و سپاه . فردوس...
-
پیراحمد ساوه ای
لغتنامه دهخدا
پیراحمد ساوه ای . [ اَ م َ دِ وَ ] (اِخ ) نام مردی که از جانب امیرتیمور گورکان والی همدان و قم و کاشان و قزوین گردیده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 442).
-
مسجد جامع ساوه
لغتنامه دهخدا
مسجد جامع ساوه . [ م َ ج ِ دِم ِ ع ِ وَ / وِ ] (اِخ ) از ابنیه ٔ قدیمی ساوه در خارج شهر که دارای خطوط و گچ بریهای بسیار عالی است و فعلاً قسمتی از آن خراب شده . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
واژههای همآوا
-
صعوه
فرهنگ فارسی معین
(صَ وِ) [ ع . صعوة ] (اِ.) هر پرندة کوچک به اندازة گنجشک .