کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساوجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساوجی
/sāva(o)ji/
معنی
۱. از مردم ساوه.
۲. مربوط به ساوه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساوجی
لغتنامه دهخدا
ساوجی . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 24 هزارگزی شمال باختری دژ شاهپور و دو هزارگزی مرز ایران و عراق . هوای آن سرد و دارای 150 سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، لبنیات ، حبوب . شغل اهالی...
-
ساوجی
لغتنامه دهخدا
ساوجی . [ وَ ] (اِخ ) سعدالدین محمد، وزیر غازان خان که پس از خواجه رشیدالدین فضل اﷲ سمت وزارت یافته است . رجوع به تاریخ گزیده ص 416، 593، 597، 598 و سعدالدین محمد شود.
-
ساوجی
لغتنامه دهخدا
ساوجی . [ وَ ] (اِخ ) سلمان ... رجوع به سلمان ساوجی شود.
-
ساوجی
لغتنامه دهخدا
ساوجی . [ وَ ] (اِخ ) سهلان . معاصر سلطان ملکشاه سلجوقی بود و در علم و حکمت سرآمد زمان خود بود. (تاریخ گزیده ص 807).
-
ساوجی
لغتنامه دهخدا
ساوجی . [ وَ ] (اِخ ) صدرالدین ، در ذهن عدیم المثل بود تا بمرتبه ای که چند جزو از کتاب بیک خواندن یاد میگرفت . قصیده ٔ حسنادر علم عروض و قوافی از تصانیف اوست . بعهد هلاکوخان بتهمت ساحری شهید شد. (تاریخ گزیده صص 806 - 807).
-
ساوجی
لغتنامه دهخدا
ساوجی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به ساوه .
-
ساوجی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ساوه) sāva(o)ji ۱. از مردم ساوه.۲. مربوط به ساوه.
-
واژههای مشابه
-
سلمان ساوجی
لغتنامه دهخدا
سلمان ساوجی . [ س َ ن ِ وَ ] (اِخ ) خواجه جمال الدین سلمان بن خواجه علاءالدین محمد مشهور به سلمان ساوجی اوایل قرن هشتم هجری در ساوه تولد یافت . پدرش علاءالدین اهل فضل بود و شغل دیوانی داشت ، سلمان تحصیل کمالات کرد و سخن پردازیهای او تنها از روی قریحه...
-
صبحی ساوجی
لغتنامه دهخدا
صبحی ساوجی . [ ص ُی ِ وَ ] (اِخ ) صاحب مجمعالخواص آرد: وی نامرادی درویش وش و ریاضت کش بود. اوقات خود را بشعر میگذرانید و صبح و شام یک مثقال تریاک یومیه اش بود(!) از اوست :چون نی دلم از یاد تو خالی نفسی نیست بر یاد تو مینالم و فریادرسی نیست از تیر غم ...
-
واضح ساوجی
لغتنامه دهخدا
واضح ساوجی . [ ض ِ ح ِ وَ ] (اِخ ) میرزا مبارک اﷲ مخاطب به «ارادت خان » متخلص به واضح است . از شعرای ساکن هند بوده در زمان جهانگیر شاه شغل بخشیگری و در عصر شاهجهان منصب وزارت داشت و مدتی نیز حکمران دکن و بنگاله و کشمیر و اﷲآباد شد و به سال 1128 در جو...
-
یعقوب ساوجی
لغتنامه دهخدا
یعقوب ساوجی . [ ی َ ب ِ وَ ] (اِخ ) شیخ نجم الدین بن قاضی مسیح الدین عیسی . از گویندگان نامدار ایران و معاصر و منسوب به اوزون حسن و پسرش سلطان یعقوب بود. پس از مرگ سلطان یعقوب گوشه نشینی اختیار کرد و از امور دنیوی دست شست . بیت زیر از اوست :برو با هر...
-
جعفری ساوجی
لغتنامه دهخدا
جعفری ساوجی . [ ج َ ف َ ی ِ وَ ] (اِخ ) رجوع به جعفری شود.
-
روحی ساوجی
لغتنامه دهخدا
روحی ساوجی . [ ی ِ وَ ] (اِخ )روحی تاجر. شاعر قرن دهم هجری . او راست این مطلع:من کیستم بکوی بلا خانه ساخته با نامرادی دل دیوانه ساخته . (از تحفه ٔ سامی ص 153).و رجوع به فرهنگ سخنوران و الذریعه ذیل دیوان روحی ساوجی شود.
-
سعدالدین ساوجی
لغتنامه دهخدا
سعدالدین ساوجی . [ س َ دُدْ دی ن ِ وَ ] (اِخ ) رجوع به سعدالدین آوجی شود.