کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سان خونیاتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سان میگوئل
لغتنامه دهخدا
سان میگوئل . [گ ِ ] (اِخ ) اواریست . مردسیاسی و ژنرال اسپانیولی است . بسال 1785م . در ژیژون متولد شد و بسال 1862 درگذشت . وی در جنگ 1823 اسپانیا رشادت نشان داد. او در سال 1854 سمت ریاست شورای اداری پرتقال را یافت .
-
سان میلان
لغتنامه دهخدا
سان میلان . (اِخ ) ناحیه ای است از شقوبیة در اسپانیا که در دامنه ٔ کوههای آنجا قرار دارد. (الحلل السندسیه ج 1 ص 361).
-
سان نازار
لغتنامه دهخدا
سان نازار. (اِخ ) ایاکوپو (1456 - 1530م .). شاعر لاتین و ایتالیا متولد در ناپل .مصنف مشهورترین رمان دهاتی آرکادیا که به شعر و به نثر و به شعر لاتین است .
-
فلک سان
لغتنامه دهخدا
فلک سان . [ ف َ ل َ ] (ص مرکب ) (از: فلک + سان ، پساوند تشبیه ) مانند فلک . فلک وش : سالها قصد فلک داشت مگرجنبش رای فلک سان اسد. خاقانی .بود فلک جام رنگ و جام فلک سان روز ندانم که از کدام برآمد.خاقانی .
-
لعل سان
لغتنامه دهخدا
لعل سان . [ ل َ ] (ص مرکب ) مانند لعل . لعلی : آهوی شیرافکن ما گاو زرین زیردست از لب گاوش لعاب لعل سان انگیخته .خاقانی .
-
موم سان
لغتنامه دهخدا
موم سان . (ص مرکب ) موم کردار. نرم همچون موم . که چون موم نرم و ملایم باشد. (از یادداشت مؤلف ) : موم سانم ز بهر خاتم نورخالی از انگبین و از زنبور. نظامی .و رجوع به موم شود.
-
لاله سان
لغتنامه دهخدا
لاله سان . [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) مانند لاله . شبیه به لاله .
-
مرده سان
لغتنامه دهخدا
مرده سان . [ م ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) چون مرده . بی حس و حرکت : گر چه کفن سفید یک چندبر سبزه ٔ مرده سان برافکند.خاقانی .
-
ازین سان
لغتنامه دهخدا
ازین سان . [ اَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مخفف از این سان . از این گونه . از این قبیل . زینسان (مخفف آن ) : بود دانشومند و هم پهلوان نبیند کسی پیر زینسان جوان . فردوسی .برین دشت ازینسان بکین آمدم نه از بهر گاه و نگین آمدم . فردوسی .همه بوم ما را ازینسان ب...
-
اینچنین سان
لغتنامه دهخدا
اینچنین سان . [ چ ُ / چ ِ ] (ق مرکب ) اینگونه . (آنندراج ). به این سان . (ناظم الاطباء).
-
چه سان
لغتنامه دهخدا
چه سان . [ چ ِ ] (ادات استفهام ) (مرکب از «چه » حرف استفهام + «سان » پسوند شباهت ) چگونه ؟ به چه کیفیت ؟ به چه ترتیب . چون ؟
-
خیال سان
لغتنامه دهخدا
خیال سان . [ خ َ / خیا ] (ص مرکب ) خیال گونه . همانند خیال . چون خیال : در آینه ٔ خیالت از خودجز موی خیال سان مبینام .خاقانی .
-
ذره سان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] zarresān ۱. ذرهوار؛ مانند ذره.۲. حقیر و ضعیف.
-
سان دیدن
دیکشنری فارسی به عربی
مراجعة
-
علی سان
واژهنامه آزاد
علی وار، مانند علی