کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سانح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سانح
/sāneh/
معنی
هر واقعه و امری که برای انسان رخ بدهد، چه خیر باشد چه شر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سانح
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - واقعه (اعم از خیر و شر) ج . سوانح . 2 - انسان یا جانوری که از سمت راست شخص برآید. مق بارح . (?~سانحه (نِ حَ یا حِ) [ ع . سانحة ] (اِفا.) واقعه ، رویداد.
-
سانح
لغتنامه دهخدا
سانح . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) صیدی که از جانب دست چپ بطرف دست راست تیرانداز درآید و این طور صید را مبارک دانند و بارح را که ضد این است شوم گویند. (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ): العرب تتیمن بالسانح و تتشأم بالبارح و منه مثل : من لی بالسانح بعد البارح...
-
سانح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sāneh هر واقعه و امری که برای انسان رخ بدهد، چه خیر باشد چه شر.
-
واژههای همآوا
-
سانه
لغتنامه دهخدا
سانه . [ ن َ ] (اِخ ) یا اوسئیر . شهری عربی ، حاکم نشین یمن و دارای 25000 تن سکنه است . محل صادرات قهوه است .(از لاروس ). رجوع معجم البلدان و رجوع به سان شود.
-
سعنه
لغتنامه دهخدا
سعنه . [ س َ ن َ ] (ع ص ) میمون و مبارک یا نامبارک . || شی ٔ اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد). || حقیر. (منتهی الارب ).
-
سعنه
لغتنامه دهخدا
سعنه .[ س ُ ن َ ] (ع اِ) سایه پوش بام یا سایه پوش . || چوب دهن دلو و هرگاه دوتا باشند آن هردو را عرقوتان گویند. || آنچه از لب پائین شتر فروهشته باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
سانحة
لغتنامه دهخدا
سانحة. [ن ِ ح َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سانح . رجوع به سانح شود. || هر چیز ناپسند و موحش . (ناظم الاطباء).
-
سانحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سانحَة، مؤنثِ سانح، جمع: سوانِح] sānehe ۱. = سانح۲. حادثه؛ واقعه؛ پیشامد.
-
عروض
لغتنامه دهخدا
عروض . [ ع ُ ] (ع مص ) پیش آمدن کسی را حاجت . (از منتهی الارب ). عارض شدن . ظهور. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). طاری شدن . سانح شدن . عَرض . رجوع به عرض شود.
-
طَائِرَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
موجب نيکبختي و بدبختي اش - عملش (منظور از طائر درسوره مبارکه اسراء آيه شريفه13عمل انسان است ، و عمل آدمي را به طائري تشبيه کرده است که از چپ به راست پرواز ميکند که عربها آن را به فال نيک ميگيرند ، و يا از راست به چپ ميپرد و آن را به فال بد ميگيرند ، ...
-
يَطَّيَّرُواْ
فرهنگ واژگان قرآن
فال بد مىزدند - شوم مي شمردند (در اصل "طير" مرغي مانند کلاغ است که عرب با ديدن آن فال بد ميزد ، و سپس مورد استعمالش را توسعه دادند و به هر چيزي که با آن فال بد زده ميشود طير گفتند ، و چه بسا که در حوادث آينده بشر نيز استعمال ميکنند ، و چه بسا بخت بد...
-
بارح
لغتنامه دهخدا
بارح . [ رِ ] (ع اِ) باد گرم تابستان . (منتهی الارب ). باد گرم که از جانب راست آید و این کلمه از برح گرفته شده که بمعنی امر شدید شگفت آور است . (المعرب جوالیقی ص 65). و احمد محمد شاکر در حاشیه آرد: برح بمعنی شدت و اذیت است و آنچه جوالیقی نوشته پیروی ...
-
گاو زادن
لغتنامه دهخدا
گاو زادن . [ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از میراث و نفع یافتن . (برهان ). کنایه از میراث یافتن و حالتی بهم رسیدن و دولتی بتازگی ظاهر شدن و انتفاع کلی یافتن . (آنندراج ) : به هندوستان پیری از خر فتادپدرمرده ای را به چین گاو زاد. نظامی (از آنندراج ).امری عجی...