کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سام الرکاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سام الرکاز
لغتنامه دهخدا
سام الرکاز. [ ] (ع اِ مرکب ) رگی است از طلا در معدن و در معدن در نظام با فاصله های کم : و کان الفرید و الدر و الیاقوت من لفظه و سام الرکاز. (الجماهر بیرونی ص 151).
-
واژههای مشابه
-
سأم
لغتنامه دهخدا
سأم . [ س َءْم ْ / س َ ءَ ] (ع مص ) بستوه آمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) موت ،ترک همزه در آن مشهورتر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) مکروه . غیر مقبول . (دزی ج 1).
-
سامراد
فرهنگ نامها
(تلفظ: sām rād) اسم مرکب (سام + راد) ، ← سام و راد .
-
دستان سام
لغتنامه دهخدا
دستان سام . [ دَ ن ِ ] (اِخ ) دستان زند. دستان پسر سام ، چه دستان لقب زال پدر رستم بوده است : تو پور گو پیلتن رستمی ز دستان سامی و از نیرمی . فردوسی .ببیند یکی روی دستان سام که بد پرورانیده اندر کنام . فردوسی .- پور دستان سام ؛ پسر زال یعنی رستم : ک...
-
سام ابرص
لغتنامه دهخدا
سام ابرص . [ سام م ِ اَ رَ ] (ع اِ مرکب ) بتشدید میم ، کریاس ، ودر خلاصه گفته که وی سوسمار است . (بحر الجواهر) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نوعی از چلپاسه هم هست وآن را سام ابرص گویند و او بیشتر در باغها میباشد وموذی نیست و ماترنگ نیز خوانندش ، گ...
-
سام ازهام
لغتنامه دهخدا
سام ازهام . [ م ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نام جرم فلک الافلاک . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). از مجعولات دساتیری است . رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
-
سام بوکوس
لغتنامه دهخدا
سام بوکوس . (اِخ ) ژان (1531 - 1584 م .) دانشمند مجارستانی متولد در تیرنو . وقایع نگار ماکسیملین دوم و رودلف دوم .
-
سام بیذ
لغتنامه دهخدا
سام بیذ. (اِ مرکب ) قسمی از بیذات و سام بیذ کلمه ای است مرکب از سام + بیذ و چنانکه ابوریحان آرد: بیذ در تداول مذهب برهما بمعنی علم بچیزی است که معلوم نباشد و آن کلمه ای است نامعلوم که از دهان براهمه درآید و بخدا نسبت دهند بدون اینکه بفهمند. و سام نیز...
-
سام سوار
لغتنامه دهخدا
سام سوار. [ م ِ س َ ] (اِخ ) نام پهلوانی پدر دستان و جد رستم . (آنندراج ) : بسکه در اصطبلش آمد تاخت اسب خویش رادر تلاش منصب میرآخوری سام سوار. سعید اشرف (از آنندراج ).رجوع به سام شود.
-
سام گرشاسب
لغتنامه دهخدا
سام گرشاسب . [م ِ گ َ ] (اِخ ) رجوع به سام و رجوع به گرشاسب شود.
-
سام نریمان
لغتنامه دهخدا
سام نریمان . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به گرشاسب و سام و نریمان و مزدیسنای دکتر معین چ 1 ص 417 ببعد شود : بسام نریمان کشیدش نژادبسی داشتی رزم رستم بیاد. فردوسی .همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی اگر دیدی بصف دشمنان سام نریمانش . ناصرخسرو.نه سام ن...
-
سام بوکا
لغتنامه دهخدا
سام بوکا. (ا) یک نوع آلت موسیقی قدیمی است که معلوم نیست شبیه چه آلتی بوده است ، شاید لفظ دنبک پس از تصحیف رومیها سامبوکا گردیده . (ایران باستان ص 2699).
-
سام دست
لغتنامه دهخدا
سام دست . [ دَ ] (ص مرکب ) آنکه در جلدی و چابکی چون سام باشد. دارنده ٔ دست بمانند دست سام : چابکی چرب دست و شیرین کارسام دستی و نام او سمنار.نظامی .
-
سام رزم
لغتنامه دهخدا
سام رزم .[ رَ ] (ص مرکب ) آنکه چون سام جنگ کند : جم سیری و سام رزم و دارا بزمی رستم کرداری و فریدون کاری .فرخی .