کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سامی
/sāmi/
معنی
۱. یکی از شاخههای بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی (بابلی قدیم)، عبری، سُریانی، آرامی، و کنعانی قدیم.
۲. شاخهای از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
Semitic
-
جستوجوی دقیق
-
سامی
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāmi) عالی ، بلند مرتبه ، بلند ؛ (در اعلام) منسوب به سام پسر نوح نبی (ع) ؛ نژاد بزرگی از مردم سفید پوست شامل عربها ، آشوریان ، یهودیان ، اکدیهای قدیم ، کنعانیان ، آرامیها و بخشی از مردم حَبَشه.
-
سامی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) بلندمرتبه .
-
سامی
لغتنامه دهخدا
سامی . (اِخ ) اسمش سام میرزا خلف صدق شاه اسماعیل صفوی است . تذکره ای مسمی بتحفة السامی بر اشعار معاصرین خود نوشته . رجوع به سام میرزا و رجوع به صفویه و رجوع به آتشکده ٔ آذر شود.
-
سامی
لغتنامه دهخدا
سامی . (اِخ ) اسمش لطف علی بیک صاحب طبع بود بغیر این رباعی شعر قابلی از او بنظر نرسید:کامست مرا گر فلک پست دهددردستش از این هر دو یکی هست دهدیا همت من کند چو دستم کوتاه یا آنکه بقدر همتم دست دهد.(آتشکده آذر چ شهیدی ص 150).
-
سامی
لغتنامه دهخدا
سامی . (اِخ ) فرقه ای از نصاری که خود را صامیه نامیده اند. (ابن الندیم ص 479).
-
سامی
لغتنامه دهخدا
سامی . (اِخ ) مولانا غیاث الدین احمد. (آتشکده ٔ آذر). وی از عهد سلطان حسین بایقرا تا دوره ٔ شاه طهماسب صفوی در شعر و ادب شهره ٔ بلاد خراسان بوده است . (ریحانة الادب ج 2 ص 152 از قاموس الاعلام ) (الذریعه جزء 2 از ج 1 ص 424). در مجالس النفائس ص 62 و235...
-
سامی
لغتنامه دهخدا
سامی . (ص نسبی ) قومی است منسوب به سام بن نوح ، نژاد سامی عبارت از آشوری و عربی و آکدی (بابلی قدیم )، عبری ، سریانی ، آرامی و کنعانی قدیم و غیره است و منظور از زبانهای سامی مراد زبان اقوام نامبرده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
سامی
لغتنامه دهخدا
سامی . (ص نسبی ) منسوب است به سامةبن لوی بن غالبة الناحی ساموی . (الانساب سمعانی ).
-
سامی
لغتنامه دهخدا
سامی . (ع ص ) بلند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). صاحب سموّ : اگر رأی سامی ... از او درگذرد که برای خداوند بازنموده ام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342).جستن راه خدمت سامیش جز بوجه ثنا خطا باشد. مسعودسعد.گرچه دورم ز مجلس سامیت من از این بخت و دولت توسن . مس...
-
سامی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سام، پسر نوح و پدر اقوام سامی) sāmi ۱. یکی از شاخههای بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی (بابلی قدیم)، عبری، سُریانی، آرامی، و کنعانی قدیم.۲. شاخهای از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی.
-
سامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سماة و سامون] [قدیمی] sāmi عالی؛ بلند؛ بلندپایه؛ بلندمرتبه.
-
واژههای مشابه
-
سامي
دیکشنری عربی به فارسی
برجسته , بلند , متعال , بزرگ , والا مقام , هويدا
-
سامیدخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāmi doxt) (سامی = بلند و (به مجاز) بلند مرتبه و عالیقدر + دخت = دختر) روی هم دختر بلند مرتبه و عالیقدر .
-
ابوالحسن سامی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن سامی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) شاعری است ، و وفات او به سال 302 هَ . ق . بود. (ابن الندیم ).