کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صامت
لغتنامه دهخدا
صامت . [ م ِ ](اِخ ) احمدبن محمدبن احمدبن موسی ، مکنی به ابوالفرج . سمعانی گوید: وی از مردم بغداد است و از احمدبن عبداﷲبن صبیح قاری ، و عبداﷲبن اسحاق مداینی و محمدبن باغندی و احمدبن جحظة و احمدبن حسین رئیس القری و محمدبن احمدبن ابی الثلج روایت کند. و...
-
سآمت
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ) [ ع . سآمة ] (اِمص .) دلتنگی ، ملامت .
-
صامت
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) بی صدا، خاموش . 2 - (اِ.) اموال غیر جاندار مانند زر و سیم ، اسباب ، جامه و خانه و غیره . 3 - حرفی که حرکت نداشته باشد.
-
سآمت
لغتنامه دهخدا
سآمت . [ س َ م َ ] (ع اِمص ) بستوه آمدن . (غیاث ) (منتهی الارب ). معلوم شدن . (غیاث ) (منتهی الارب ) : اشتغال بشرح احوال بر یک کتاب فایت گرداند و به ملالت و سآمت رساند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 357). از ملازمت دیوان ملامت و سآمت شامل شده . (جهانگشای جو...
-
سامط
لغتنامه دهخدا
سامط. [ م ِ ](ع ص ، اِ) شیر ترش یا شیری که حلاوت تازگی از وی رفته باشد و هنوز مزه نگردانیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || نان بی نمک . (مهذب الاسماء). || آب جوشیده آمده که بریان کند چیزی را. الماء المغلی الذی یَسْمطُ الشی ٔ. (اقرب ال...
-
سامة
لغتنامه دهخدا
سامة. [ سام ْ م َ ] (ع ص ، اِ) جانور زهردار گزنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، سوّام . || مرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
سامة
لغتنامه دهخدا
سامة. [ م َ ] (اِخ ) محله ای است ببصره . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). و آن را بنوسامة نیز گویند.
-
سامة
لغتنامه دهخدا
سامة. [ م َ ] (اِخ ) موضعی است مرعرب را. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
-
سامة
لغتنامه دهخدا
سامة. [ م َ ] (اِخ ) نام پسر لوی بن غالب که ابراهیم سامی بن حجاج به وی منسوب است . (منتهی الارب ).
-
سامة
لغتنامه دهخدا
سامة. [ م َ ] (اِخ ) نام جماعتی از بصره . (منتهی الارب ).
-
سامة
لغتنامه دهخدا
سامة. [ م َ ] (ع اِ) (از: سوم ) گوی که بر سر چاه باشد. ج ، سِیَم . || رگهای زر در کان . || رگی است در کوه . || زر و سیم . || خیزران . (منتهی الارب ).
-
سآمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سآمة] [قدیمی] sa'āmat ۱. ملول شدن؛ به ستوه آمدن؛ بیزار شدن.۲. دلتنگی.
-
صامت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sāmet ۱. [مقابلِ ناطق] ساکت؛ خاموش.۲. ناتوان در سخن گفتن.۳. (سینما، تئاتر) ویژگی فیلم بدون صدا.۵. (اسم) (زبانشناسی) واجی که در گذر خود از اندامهای گویایی به مانعی برخورد میکند، مانند ج، د، ر؛ همخوان؛ بیصدا.۵. (اسم) [قدیمی، مجاز] زر...
-
جستوجو در متن
-
سائم
لغتنامه دهخدا
سائم . [ ءِ ] (ع ص ) چرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سَوائِم . || حیوانی که از علف بیابان می چرد در بیشتر سال . (تعریفات جرجانی ). در اصطلاح فقها این لفظ اطلاق شود بر چارپایان که بچرا روند بر حسب عادت . مانند: شتر، گاو، گوسپند و اسب . عرب گوید...
-
بشم
لغتنامه دهخدا
بشم . [ ب َ ش َ ] (ع مص ) ناگوارد شدن . (زوزنی ). ناگوارد گرفتن و سیر برآمدن از چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). ناگوارد شدن طعام . (آنندراج ). تخمه زده گردیدن حیوان از پرخوری . (ناظم الاطباء). ناگوار شدن طعام . (منتهی الارب ). تخمه کردن شتربچه از شیر و ...