کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سامانگرایانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سامان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sāmān] sāmān ۱. اسباب خانه؛ لوازم زندگانی.۲. افزار کار.۳. باروبنۀ سفر.۴. کالا.۵. آراستگی و نظم: ◻︎ گهی بر درد بیدرمان بگریم / گهی بر حال بیسامان بخندم (سعدی۲: ۴۹۲).۶. [قدیمی] آراموقرار: ◻︎ کسی که سایهٴ جبار آسمان شکند / چگونه باشد در...
-
سامان
دیکشنری فارسی به عربی
اثاث , راحة , طلب
-
سامان
واژهنامه آزاد
به معنی ضلع.
-
militaristic
نظامیگرایانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مربوط به نظامیگرایی یا ناشی از آن
-
pointillistic
نقطهگرایانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] آنچه به نقطهگرایی مربوط است
-
holistic
کلگرایانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] مربوط به کلگرایی متـ . کلگرا2
-
فرقهگرایانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] ← فرقهگرا
-
futuristic 1
آیندهگرایانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] هر اثری که دارای ویژگی آیندهگرایی باشد
-
collectivist2
جمعگرایانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] مربوط به جمعگرایی
-
humanistic/ humanistical
انسانگرایانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] مربوط به انسانگرایی متـ . انسانگرا2
-
کانی سامان
لغتنامه دهخدا
کانی سامان . (اِخ ) دهی است از دهستان ولیسه ٔ بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 8هزارگزی باختر دژ شاپور، باختر دریاچه ٔ زری وار. ناحیه ای است واقع در دامنه ، سردسیر، مرطوب و دارای 450 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، حبوب ،لبنیات ، توتون...
-
سامان بخشیدن
واژگان مترادف و متضاد
سامان دادن، مرتب کردن، نظم دادن، رونقبخشیدن ≠ نابسامان کردن
-
سامان دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نظمدادن، مرتب کردن، انتظام بخشیدن، درست کردن ۲. سروسامان دادن، ساماندهی کردن
-
سامان گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. منظم شدن، مرتب شدن، درست شدن ۲. سروسامان گرفتن، سامان یافتن
-
هم سامان
لغتنامه دهخدا
هم سامان . [ هََ ] (ص مرکب ) هم خاک . هم مرز. دو تن که ملک زراعتی یا ملک حکمرانی آنان مجاور یکدیگر باشد. (ازیادداشتهای مؤلف ). شاهد برای این معنی یافت نشد.