کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سام
/sām/
معنی
۱. ورم؛ آماس.
۲. مرض.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیماری، مرض، ناخوشی
۲. ورم، آسم
۳. سرسام، دوار
۴. خیزران
۵. سمی، زهردار، خطرناک، زهرناک ≠ بیزهر، غیرسمی
۶. آتش ≠ آب
دیکشنری
Shem
-
جستوجوی دقیق
-
سام
فرهنگ نامها
(تلفظ: sām) (در اوستایی) به معنی سیاه ؛ نام خانوادهای ایرانی ؛ (در اعلام) جهان پهلوان ایرانی نوادهی گرشاسب جهان پهلوان پدر زال و جد رستم جهان پهلوان ؛ (در عبری) سام به معنی 'اسم' است و آن نام فرزند ارشد نوح نبی (ع) می باشد.
-
سام
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیماری، مرض، ناخوشی ۲. ورم، آسم ۳. سرسام، دوار ۴. خیزران ۵. سمی، زهردار، خطرناک، زهرناک ≠ بیزهر، غیرسمی ۶. آتش ≠ آب
-
GIS
سام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] ← سامانۀ اطلاعات مکانی
-
سام
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) سبیکة زر و سیم .
-
سام
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) خیزران (واحد آن سامه ).
-
سام
فرهنگ فارسی معین
(مّ) [ ع . ] (ص .) 1 - زهردار، ذوسم . 2 - سام ابرص .
-
سام
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - بیماری . 2 - ورم .
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِ) آتش ، چه جانوری که در آتش مسکون میشود او را سام اندر میگویند یعنی اندر آتش و سمندر مخفف آن است . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) (جهانگیری ). آتش . (الفاظ الادویه ). این اشتقاق عامیانه است ، چه سمندر مأخوذاز «سالامندرا» یونانی است . رک . سالا...
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِ) در سانسکریت بمعنی حدیث خوش است . (التفهیم ص 62). رجوع به سام بیذ شود.
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) ابن غیاث الدین غور. از جد غوریان است که بعد از عم زاده پادشاه شد و بعراق رفت . (تاریخ گزیده ص 407). رجوع به حبیب السیر شود.
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) ابن نوح علیه السلام . بقول بعضی مورخان پیغمبر مرسل است .اکثر انبیاء و جمیع اهل ایران از تخم اویند و او را شش پسر بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 27 شود. سام بن نوح را هفت پسر بود مادر وی عموریه از نسل ادریس (ع ) قوم عاد ازنسل ویند. رجوع به حب...
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) از عمال و کسان عمرولیث که خزانه دار عمرو بود و عمرو خزانه ٔ خود را به او سپرده بود. رجوع به شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 372 و 373 شود.
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) از قراء غوطه دمشق است . (معجم البلدان ).
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) او ارشد اولاد نوح بود که با زوجه ٔ خود در کشتی داخل گشته از هلاک طوفان رهایی یافت و رفتار نیکویی که درباره ٔ پدر بزرگوار خود کرد در سفر پیدایش 9:20 - 27 مذکور است . قوم یهود و آرام و فرس و آشور و عرب از نسل سام میباشند و لغات ایشان را لغ...
-
سام
لغتنامه دهخدا
سام . (اِخ ) خلف کیقباد. (فهرست ولف ) : چو به زاد برزین رستم نژادچو سام یل از تخمه ٔ کیقباد.فردوسی .