کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سالی
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāli) بیغم ، سالدیده و سالمند ؛ نام دو روستا در راهرو خرمآباد .
-
سالی
لغتنامه دهخدا
سالی . (اِ) انجدان رومی و کاسم رومی . (الفاظ الادویه ).
-
سالی
لغتنامه دهخدا
سالی . (اِ) هر چیز دیرینه و کهنه و مستعمل را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ). || (اِ) بهندی خواهرزن را گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
سالی
لغتنامه دهخدا
سالی . (اِخ ) دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. واقع در 19هزارگزی جنوب خاوری ماسور و 19 هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک . هوای آن معتدل و دارای 500 تن سکنه است . آب آنجا از رود تاف تأمین میشود. محصول آن غلات ، لب...
-
سالی
لغتنامه دهخدا
سالی . (ص ) بی غم . (یادداشت مؤلف ).
-
سالی
لغتنامه دهخدا
سالی . [ سال ْ لی ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مواضعان بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 69هزارگزی جنوب ورزفان و 7 هزار و پانصدگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. هوای آن معتدل و دارای 83 تن سکنه است . آب آنجا از دو رشته چشمه و رودخانه ٔ سرند تأمین میشود. محصول آ...
-
واژههای مشابه
-
کلان سالی
لغتنامه دهخدا
کلان سالی . [ ک َ] (حامص مرکب ) پیری . کِبَر. بسیار سالی . به زاد برآمدگی . هرم . قحارت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پیری . سالدیدگی . افزونی و بسیاری عمر. (ناظم الاطباء).
-
کهن سالی
لغتنامه دهخدا
کهن سالی . [ ک ُ هََ / هَُ ] (حامص مرکب ) عمر بسیار و پیری . (ناظم الاطباء). عمر بسیار داشتن . سالخوردگی . معمری . (فرهنگ فارسی معین ).
-
قحط سالی
فرهنگ واژههای سره
خشک سال
-
کلان سالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kalānsāli سالخوردگی؛ پیری.
-
تنگ سالی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (حامص .) خشک سالی ، کمیابی و گرانی ارزاق .
-
سالی سرای
لغتنامه دهخدا
سالی سرای . [ س َ ] (اِخ ) ولایتی است از ایالت بدخشان . رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 91، 402،406 تا 408، 414 و 602 و ج 4 ص 21، 52 و 304 شود.
-
سالی پیرین
لغتنامه دهخدا
سالی پیرین . (فرانسوی ، اِ) سالی پیرین یا سالیسیلات آنتی پیرین ، محلولی است که دارای 57/7 درصد آنتی پیرین و بصورت ذرات کوچک بی رنگی متبلور میشود. در الکل و اتر محلول و درآب نیز کمی حل میشود (یک در دویست در آب 15 درجه و یک در 25 در آب جوش ). این دارو ...
-
سالی نویا
لغتنامه دهخدا
سالی نویا. [ ن ُ وِ ] (اِخ ) نام طایفه ای از تاتار که در شمال آمودریا سکنی داشته اند. رجوع به ذیل تاریخ رشیدی حافظ ابرو ص 64 شود.