کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساله من پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساله من
لغتنامه دهخدا
ساله من . [ ل ِ م ِ ] (اِخ ) برادر زن پادشاه آسور که در قیام آرباکس بآسور سپاه به او سپرده شد. (ایران باستان ص 211).
-
واژههای مشابه
-
هشت ساله
لغتنامه دهخدا
هشت ساله . [ هََ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) آنکه هشت سال عمر کرده باشد. (ناظم الاطباء).
-
همه ساله
لغتنامه دهخدا
همه ساله . [ هََم َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (ق مرکب ) همیشه و پیوسته . (آنندراج ). در تمام مدت سال . (یادداشت مؤلف ) : اندازد ابروانت همه ساله تیر غوش وآن گاه گویدم که خروشان مشو خموش . خسروی سرخسی .ز گیتی ستمکاره را دور دارز بیمش همه ساله رنجور دار. فردو...
-
یک ساله
لغتنامه دهخدا
یک ساله . [ ی َ / ی ِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به یک سال . || دارای یک سال . (ناظم الاطباء). که سالی بر او گذشته است . که سالی زیسته است . که مدت یک سال عمر اوست .- یک ساله راه ؛ راهی که به یک سال توان پیمود : شنیدم به میزان یک ساله راه بکرد از ب...
-
چارده ساله
لغتنامه دهخدا
چارده ساله . [ دَه ْ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی مرکب ) دختر و پسری که بسن چهارده سالگی رسیده باشند : ای چارده ساله قرةالعین بالغنظر علوم کونین . نظامی .چارده ساله بتی چابک شیرین دارم که بجان حلقه بگوش است مه چاردهش . حافظ (دیوان چ قزوینی ص 196).می دوساله و ...
-
شش ساله
لغتنامه دهخدا
شش ساله . [ ش َ / ش ِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) هر چیز یا هرکس که دارای شش سال باشد. (ناظم الاطباء). هرچیز که شش سال بر او گذشته باشد.
-
چل ساله
لغتنامه دهخدا
چل ساله . [ چ ِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) چهل ساله ، مرد یازنی که چهل سال از تاریخ ولادتش گذشته است . هرکس چهل سال عمر کرده باشد. مرد یا زن چهل ساله : دگر آنکه گفتی که چل ساله مردز برنا فزونتر نجوید نبرد. فردوسی .|| هرآنچه از عمر وی چهل سال گذشته باشد. (...
-
چهارده ساله
لغتنامه دهخدا
چهارده ساله . [ چ َ / چ ِ دَه ْ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) کودکی که سال وی از سیزده گذشته اما به پانزده نرسیده باشد. رجوع به چارده ساله شود.
-
چهل ساله
لغتنامه دهخدا
چهل ساله . [ چ ِ هَِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) که چهل سال بر وی گذشته باشد. که دوران حیاتش به چهل سال برآمده باشد.- مرد یا زن چهل ساله ؛ مرد یا زنی که چهل سال از تاریخ تولدش گذشته باشد. رجوع به چل ساله شود.
-
همه ساله
فرهنگ فارسی عمید
(قید) hamesāle هرساله؛ هرسال؛ درهرسال.
-
هفتاد ساله
دیکشنری فارسی به عربی
سبعون
-
یک ساله
دیکشنری فارسی به عربی
سنوي
-
هشتاد ساله
دیکشنری فارسی به عربی
ثمانيني
-
annual plant
گیاه یکساله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] گیاهی که دورۀ رشد آن از تندیدن بذر تا تولید بذر در یک فصل رشد به اتمام برسد و سپس از بین برود