کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سالست
لغتنامه دهخدا
سالست . [ س ِ ] (اِخ ) شهری است در نزدیک بمبئی و غار معروف بودایی کنهری در آنجا است .رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 1 ص 157 شود.
-
واژههای همآوا
-
ثالثة
لغتنامه دهخدا
ثالثة. [ ل ِ ث َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ثالث . شصت یک ثانیه که آن نیز شصت یک دقیقه و دقیقه شصت یک ساعت است . || نزد اهل هیئت و منجمان سدس عشر ثانیه باشد چنانکه ثانیه سدس عشر دقیقه است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || جزء شصت یک از ثانیه وثالثه قسمت شود به ...
-
ثَّالِثَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
سوم -سومی
-
جستوجو در متن
-
دب بره
لغتنامه دهخدا
دب بره . [ ] (اِخ ) در هند قدیم نام سیصدوشصت سالست از سالهای مردمان که معادل سالی بود برای فرشتگان . (ص 182 ماللهند بیرونی ).
-
ستمگاری
لغتنامه دهخدا
ستمگاری . [ س ِ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل ستمگار : چار سالست کز ستمگاری داردم بیگنه بدین خواری . نظامی .بجز آن هر چه بینی از خواری باشد آن نوعی از ستمگاری . نظامی .رجوع به ستمکاری شود.
-
تقسیم
لغتنامه دهخدا
تقسیم . [ ت َ ] (ع مص ) وابخشیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بخش کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (دهار) (غیاث اللغات ).بخش بخش کردن (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).قسمت کردن . بخش کردن قسمت کردن مال را میان شریکان و معین کر...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن موسی الفوات . مؤلف حبیب السیر آرد: در روضةالصفا از احمدبن محمدبن موسی بن الفوات منقولست که گفت : پدرم در سلک عمال احمدبن الخصیب الوزیر انتظام داشت و میان ایشان نقاری پیدا شد، روزی یکی از خدام دارالخلافه با من گفت که...
-
بی گنه
لغتنامه دهخدا
بی گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (ص مرکب ) مخفف بی گناه . که مرتکب گناه نشده است . بی جرم و بی تقصیر : ز بس غارت و جنگ و آویختن همان بی گنه خیره خون ریختن . فردوسی .برادر ز یک کالبد بود و پشت چنان پرخرد بی گنه را بکشت . فردوسی .نبوده مرا هیچ با تو عتیب مرا بی...
-
عصمت
لغتنامه دهخدا
عصمت . [ ع ِ م َ ] (ع اِمص ) عصمة. پاکدامنی و نبناد و ناآلودگی به گناه . (ناظم الاطباء). نگاهداری نفس از گناه . (فرهنگ فارسی معین ). بازداشتن خود را از گناه ، و به اصطلاح اطلاق این لفظ بر پاکی است که از ابتدای وجود تا انتهای عمر گناه کبیره خصوصاً زنا...
-
صراط
لغتنامه دهخدا
صراط. [ ص ِ ] (ع اِ) راه راست . (مهذب الاسماء). راه .(ترجمان جرجانی ) (منتهی الارب ). شارع . با سین هم لغتیست در آن . (از منتهی الارب ). سبیل . طریق . یذکر و یؤنث : اهدنا الصراط المستقیم . (قرآن 6/1).- صراط مستقیم ؛ راه راست : ای که در دنیا نرفتی ب...
-
مرسوم
لغتنامه دهخدا
مرسوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ)نعت مفعولی است از مصدر رَسم . رجوع به رسم شود. || منقوش . (یادداشت مرحوم دهخدا). مرتسم . || نشان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داغدار. || آئین کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). رسم شده و معمول شده و مستعمل . (نا...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ابن اسفکسار محمدبن خفیف شیرازی . از پیشروان طریقت صوفیه مولد و منشاء او شیراز است . پدر او از مردم آن شهر ومادرش نیشابوریه است و او جامع علوم ظاهر و باطن و ملقب بشیخ الاسلام و شیخ المشایخ بود و از شاگردان ابوطالب ...
-
درگه
لغتنامه دهخدا
درگه . [ دَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) درگاه . جای در. مدخل خانه . در خانه . آنجا از خانه که در است : پرستنده تازانه ٔ شهریاربیاویخت از درگه ماهیار. فردوسی .درگه میران غز درشکنی نیمروزچون در افراسیاب نیم شبان روستم . خاقانی .بر درگه وصل بی کنارش جان حلقه مث...