کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالخوردگی، سالخوردگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
elderliness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالخوردگی
-
senilism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالخوردگی
-
پیری
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) سالخوردگی ، کهنسالی .
-
dilapidation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انحطاط، خرابی، ویرانی، سالخوردگی
-
کبرسن
واژهنامه آزاد
کِبَرِ سِنّ؛ سالخوردگی.
-
senilities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توانمندی ها، پیری، سالخوردگی، کهولت، خمود
-
بزرگسالی، بزرگسالی
واژگان مترادف و متضاد
سالدیدگی، سالخوردگی، سالمندی، کلانسالی، کهولت ≠ خردسالی
-
پیری
واژگان مترادف و متضاد
سالخوردگی، سالمندی، شیخوخیت، کبر، کهنسالی، هرم ≠ شباب
-
کبر
فرهنگ فارسی معین
(کِ بَ) [ ع . ] (اِمص .) پیری ، سالخوردگی .
-
کهولت
فرهنگ فارسی معین
(کُ لَ) [ ع . ] (اِ.) پیری ، سالخوردگی .
-
سالاری
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - مهتری ، ریاست ، پادشاهی . 2 - پیری ، سالخوردگی .
-
sarcopenia
کمماهیچگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] وضعیتی که در آن جرم ماهیچههای اسکلتی براثر سالخوردگی یا کمبودهای غذایی کم میشود
-
osteoporosis
پوکی استخوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] کاهش بافت استخوانی که معمولاً در سالخوردگی پیش میآید و سبب نرمی و شکنندگی استخوانها میشود
-
کهن سالی
لغتنامه دهخدا
کهن سالی . [ ک ُ هََ / هَُ ] (حامص مرکب ) عمر بسیار و پیری . (ناظم الاطباء). عمر بسیار داشتن . سالخوردگی . معمری . (فرهنگ فارسی معین ).
-
پیرانه سری
لغتنامه دهخدا
پیرانه سری . [ ن َ / ن ِ س َ ] (حامص مرکب ) حالت پیری . (آنندراج ). دوران پیری . ایام کهولت . روزگار سالخوردگی .