کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالخورده و فرتوت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سالخورده و فرتوت
دیکشنری فارسی به عربی
هرم
-
واژههای مشابه
-
پیر سالخورده
لغتنامه دهخدا
پیر سالخورده . [ رِ خوَرْ /خُرْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر سالخورد. پیر کهنسال . معمر. قنسر. قنسری . لبح . قلعم . کهکم : تلبیح ؛ پیر سالخورده شدن . (منتهی الارب ). || پیر دهقان ، که شراب کهنه ٔ انگوری باشد. (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
فرتوت
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص .) = فرتود: پیر، سالخورده و از کار افتاده .
-
فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فرتود› fartut پیر سالخورده و ازکارافتاده؛ بسیارپیر: ◻︎ پیر فرتوت گشته بودم سخت / دولت او مرا بکرد جوان (رودکی: ۵۰۹).
-
فرتود
لغتنامه دهخدا
فرتود. [ ف َ ] (ص ) فرتوت که پیر سالخورده و ازکارافتاده و خرف باشد. (برهان ). رجوع به فرتوت شود.
-
decrepit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراموشی، ضعیف و ناتوان، سالخورده و فرتوت، خیلی پیر
-
هرم
دیکشنری عربی به فارسی
سالخورده و فرتوت , ضعيف و ناتوان , خيلي پير
-
گنده پیر
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ یا دِ) (ص مر.) پیر، سالخورده و فرتوت .
-
فرتوت
لغتنامه دهخدا
فرتوت . [ ف َ ] (ص ) پیر سالخورده و خرف شده و ازکاررفته را گویند. (برهان ). خرف . (فرهنگ اسدی ). فرتود. در کردی فُرتوته به معنی عجوزه . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو مرا بکرد جوان . رودکی .جهانی شده فرتوت چو پاغنده سروگ...
-
کمپیر
لغتنامه دهخدا
کمپیر. [ ک َ ] (ص ) پیر سالخورده و فرتوت را گویند. (برهان ). پیرزن فرتوت که گنده پیر نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). پیر سالخورده و فرتوت عموماً و زن پیر خصوصاً و این لغت در اصل گنده پیر بوده که عرب آن را غنده فیر معرب کرده اند و در کمپیر میم و نون تبدیل ...
-
زربان
لغتنامه دهخدا
زربان . [ زَ ] (اِ) پیر سالخورده را گویند. (برهان ). پیر فرتوت . (انجمن آرا) (آنندراج ). پیر سالخورده . (ناظم الاطباء). مصحف «زرمان ». (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به زر، زال و زرمان شود.
-
زادخو
لغتنامه دهخدا
زادخو. (ص مرکب ) مخفف زادخوست که بمعنی پیر فرتوت باشد. (آنندراج ). پیر سالخورده . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). و رجوع به زادخور و زادخوست شود.
-
کهیم
لغتنامه دهخدا
کهیم . [ ک َ ] (ع ص ) مرد کلان سال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیر و فرتوت . (ناظم الاطباء): رجل کهیم ؛ مرد سالخورده ٔ تهیدست . (از اقرب الموارد).