کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سالبة
لغتنامه دهخدا
سالبة. [ ل ِ ب َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ملک الممنع . پیری عظیم الشان و رفیعالحال بود و در خدمت شیخ ابومسلم الفسوی تربیت شده . و شیخ ابوالحسن علی بن خواجه کرمانی را ملاقات و با شیخ اباعبداﷲ محمدبن علی مصاحبت داشت و خانقاه خودرا در کوار قرار داد و مدت...
-
سالبة
لغتنامه دهخدا
سالبة. [ ل ِ ب َ ] (ع ص ) سالبه . مؤنث سالب . رجوع به سالب شود. || و به اصطلاح علم منطق قضیه بر دو قسم است : 1 - قضیه ٔ سالبه ٔ جزئیه 2 - قضیه ٔ سالبه ٔ کلیه .قضیه سالبه ٔ جزئیه : جمله ای است که در آن نفی بعض باشد چنانکه بعض الحیوان لیس بانسان . قضی...
-
واژههای مشابه
-
سالبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sālbeh ۱. سالبه؛ سال خوب؛ سال خوش.۲. کسی که هر سال او از سال پیش بهتر باشد.۳. نامی از نامهای مردان بوده.
-
سالبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سالبَة، مقابلِ موجبه، مؤنثِ سالب، جمع: سالِبات و سَوالِب] sālebe ۱. (منطق) جملۀ منفیه.۲. [قدیمی] = سالب〈 سالبهٴ جزئیه: (منطق) جملهای که در آن نفی بعض باشد مثل بعض الحیوان لیس بانسان (بعضی از جانوران انسان نیستند).〈 سالبهٴ کلیه...
-
سالبه ٔ جزئیه
لغتنامه دهخدا
سالبه ٔ جزئیه . [ ل ِ ب َ ی ِ ج ُ ئی ی َ / ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به سالبه و قضیه شود.
-
سالبه ٔ کلیه
لغتنامه دهخدا
سالبه ٔ کلیه . [ ل ِ ب َ ی ِ ک ُل ْ لی ی َ / ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به سالبه و قضیه شود.
-
حملی سالبه
لغتنامه دهخدا
حملی سالبه . [ ح َ لی ِ ل ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در قضیه ٔ حملی چون هر یک از محکوم علیه و محکوم به مفردی اند یا در قوت مفردی اگر رفع ربطحمل محکوم به بر محکوم علیه کنند، و گویند زید بصیر نیست آنرا حملی سالبه خوانند. (اساس الاقتباس ص 69)...
-
واژههای همآوا
-
صالبة
لغتنامه دهخدا
صالبة. [ ل ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث صالب .
-
ثالبة
لغتنامه دهخدا
ثالبة. [ل ِ ب َ ] (ع ص ) امراءة ثالبةالشوی ؛ متشققةالقدمین .
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم کوفی . محدث است . ابن ابی طی وی را در زمره ٔ رجال شیعه آرد و گوید او را تصنیفی است که در آن از جماعتی از اهل سنت روایت حدیث کند. رجوع به لسان المیزان ج 822 شود.
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی رقیةاللخمی . صحابی است و حاضر فتح مصر بوده است . (قاموس الاعلام ).
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی بلتعه . صحابی است . و در صغر سن درک صحبت رسول کرده است واز اکثر صحابه ٔ کرام روایت دارد. (قاموس الاعلام ). و رجوع به ج 1 ص 206 کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 شود.
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن ابی مالک القرضی مکنی به ابویحیی صحابی است و او پیشوای قبیله ٔ بنی قریظه بود و از او بعض احادیث منقول است . (قاموس الاعلام ). و رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 هَ . ق . ج 1 ص 209 شود.